مولا
حول چشمان تو لا قُوّةَ الّا باللهقُل غزلخوانی و شیدایی و مستی لِلّهآخرالامر غزلهای تو گمراهم کردهر که دارد هوس در به دری بسم الله:باد می آید و موهات پریشان شده استباد با توست... همین است که طوفان شده است!آخرش خلق رطب ختم به لبهای تو شدمثلا معجزه ها: ختم به قرآن شده استطعم لبهات عسل: "فیهِ شِفاءٌ لٍالنّاس"کافر از آیه ی لبهات مسلمان شده است...شب یک روز کذایی به خیابان رفتیبعد از آن شب همه ی شهر خیابان شده استزل زدی سمت افق... بغض شدی... فهمیدمپشت چشمان تو یک فاجعه پنهان شده است"جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه"جنگ از دوری چشم تو فراوان شده استرگ زدی... خون دلم ریخت به "گرمابه ی فین"فرض کن یک شبه شیراز تو کاشان شده استخون به پا کرده ای و شال به سر کرده ای وراه افتاده ای و جاده هراسان شده استجاده ها حسرت گیسوی تو را می خوردندپیچ هر گردنه در موی تو "حیران" شده استاین! همین کوه فرو ریخته اندام من استترک آغوش تو کرده ست که ویران شده استیوسف مصر! به برگشتن خود فکر نکنمدتی هست که کنعان تو زندان شده است...
نوشته شده توسط محمدصالحی در شنبه 92/9/23 |
نظر