آشنایی با سیره حضرت رسول(ص)
عطوفت و گذشت
پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مردم به مهربانی و عطوفت سخن میگفت و آنان در کنار او احساس آسودگی میکردند. أنس بن مالک میگوید: «نه سال خدمتگذار و خادم رسول(صلی الله علیه و آله) بودم، هرگز به خاطر ندارم در این مدّت به من فرموده باشد: چرا این کار را انجام دادی؟ و هرگز در کارها به من عیب و ایرادی نمیگرفت»1 .
آن حضرت از همه دیرتر غضبناک میشد و از همه زودتر راضی میگردید.
پیرزنی از همسایگان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، هر روز بر سر راه حضرت تیغ و خار و خاشاک قرار میداد و گاهی هم از روی پشتبام خاکستر بر سر مبارک او میریخت. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) همواره انسانی آراسته، تمیز و معطّر بود. دندان های مبارکش را مسواک کرده و موهایش را شانه میزد و قبل از خروج از خانه در آیینه یا ظرف آب خود را میدید. تصوّر اینکه بر سر چنین شخصی خاکستر و خاکروبه بریزند و او عکسالعملی نشان ندهد خیلی سخت است. این کار همیشگی آن پیرزن بود.
تا این که بعد از مدّتی برای جند روزی از او و آن عمل زشتش خبری نبود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) سراغ او را گرفت. گفتند او پیرزنی یهودی است و چند روزی است که مریض شده و در بستر بیماری است.حضرت فرمود به عیادت او برویم. وقتی که پیامبر وارد خانه پیرزن شد، سلام کرد و در کنار بستر او نشست. حضرت با مهربانی فرمود: «دیدم تو نیامدی من به عیادت تو آمدم».
همین اخلاق و منش پیامبر است که سبب میشود انسانها پس از 1400 سال آن حضرت را از عمق جان دوست داشته باشند. مؤمنان و مسلمانان امروز پیامبر را ندیدهاند؛ «أَللّهُمَّ وَ کَما غِبنا عَن ذلِکَ وَ لَم نَشهَدهُ وَ آمَنّا بِهِ وَلَم نَرَهُ صِدقاوَعَدلاً»2 ؛ امّا حاضرند زندگی خود را هم برای او بدهند.
عمل به گفتار
شخصی با فرزندش نزد رسول خدا آمد و گفت: «ای رسول خدا! فرزند من بسیار خرما میخورد، بگویید نخورد». آن حضرت فرمود: «برو و فردا بیا». آن شخص رفت و فردای آن روز آمد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) رو به فرزند کرده و فرمود: «کمتر خرما بخور». آن فرد گفت: «چرا دیروز نفرمودید؟» حضرت فرمود: «دیروز خودم خرما خورده بودم؛ نخواستم در حالی که خودم خرما خوردهام کسی را از خوردن آن منع کنم». اگر پیامبر همان روز اوّل هم میفرمود: «خرما نخور»، کسی متوّجه نمیشد که حضرت خود خرما خورده است؛ امّا خداوند میفرماید:
«لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفلَعُونَ» 3
چرا چیزی میگوئید که به آن عمل نمیکنید؟
بزرگان اخلاق ما هم اینگونه بودند. از استاد بزرگوار آیتالله مصباح –دامتبرکاته- شنیدم که مرحوم احمدی میانجی(ره) فرموده بود: «من چیزی را که میگویم، پیشتر خودم به آن عمل کردهام. محال است خودم عمل نکنم و به دیگران بگویم عمل کنید». برخی از ما به فرزندمان میگوئیم دروغ نگو، امّا به عنوان مثال وقتی تلفن زنگ میزند، میگوئیم: «بگو، پدر نیست!» یا گاه به فرزند خود وعده میدهیم که فلان چیز را برایت میخرم، امّا نمیخریم؛ یا این که به کاری که هرگز آن را انجام نمیدهیم، تهدید میکنیم؛ مثلاً میگوئیم: «میکُشمت!» با این که خود میدانیم هرگز او را نخواهیم کشت.
رعایت کودکان
در هنگان نماز، اگر اطفال از دوش پیامبر(صلی الله علیه وآله) بالا و پائین میرفتند، حضرت به آرامی با آنها برخورد میکرد. این باعث میشد آنها به نماز خوشبین شوند. نقل است که وقتی از پیامبر علّت طولانی شدن یکی از سجدههایش را پرسیدند، فرمود: «فرزندم حسن، بر شانهام سوار شده بود و دوست نداشتم در پائین آوردن او عجله کنم»4. هنگامی که حضرت صدای گریه طفلی را میشنید، نماز جماعت را کوتاه میکرد تا مادر بتواند زودتر به فرزندش رسیدگی کند.
اهمیت دادن به نماز
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هنگام نماز هیچکس را جز خدا نمیشناخت.5 گویا هیچکس با او آشنا نبود؛ چرا که او در ساعت راز و نیاز، خود را در مقابل محبوب واقعیاش یعنی خدا میدید و به همین دلیل هم سراسیمه به سمت نماز میرفت. 6 گاه میفرمود:
«أرِِحنا یا بِلالُ»7
بلال (با اذان) روح ما را طراوت بده.
برخی این جمله را اینگونه معنا کردهاند: «بلند شو ای بلال! راحتم کن!» امّا حقیقت این است که ما مصادیق این برداشت از کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هستیم؛ این ما هستیم که دلمان میخواهد هر چه زودتر اذان بگویند و ما دو رکعت نماز بخوانیم و راحت شویم. گویی نماز مثل غل و زنجیر به گردنمان آویزان است و ما میخواهیم از آن خلاص شویم!
آراستگی و زیبایی ظاهر
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) ظاهری آراسته و ساده داشتند و نسبت به لباس، بیتکلّف بودند. وقتی اصحاب، خدمت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) میرسیدند در حالی که آراستگی ظاهری را رعایت نکردهاند، آن حضرت ایراد میگرفتند و به ایشان امر میکردند که اینگونه نباشید. در روایت آمده است که اگر شخصی دندانهایش را مسواک نمیکرد و دهانش آلوده و کثیف بود، حضرت او را مؤاخذه کرده و میفرمود: «چرا مسواک نمیزنی؟»
آن حضرت به ظاهر خودشان میرسیدند. موها را شانه میزدند و عطرهای خوشبو استعمال میکردند؛ به گونهای که راوی میگوید: «پیامبر(ص) از راهی عبور نمیکرد مگر این که هر کس بعد از او از آن راه میگذشت، از عطر خوش پیامبر متوجّه میشد که رسول خدا از آن جا عبور کرده است».
بتشکن بودن
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بتشکن بود. در روز فتح مکّه، وقتی وارد شهر شد و دید بتهای زیادی در خانه کعبه آویزان هستند،8 از روی بیاعتنایی با چوبدستی خود بر آنها نواخت. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) را صدا زد و بتها را شکستند.
امروز هم ما باید بتشکن باشیم و پیش از هر چیزی، بت نفس خود را بشکنیم؛ چنان که بزرگان گفتهاند:
«کُلُّ ما شَغَلَکَ عَن ذِکرِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُکَ»؛
هر آن چه که تو را از یاد خدا باز دارد، بت توست.
ایام رحلت رسول الله (صلی الله علیه وآله) تسلیت باد.