سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارداق

تاریخ ولادت حضرت رسول...............

تاریخ ولادت

اکنون که شمه‏اى از پیشگوییها را براى شما نقل کردیم به دنبال گفتار خود درباره‏ولادت رسول خدا(ص)باز مى‏گردیم،و قبل از نقل داستان ولادت و آنچه در آن شب در جهان روى داد چند جمله درباره تاریخ ولادت آن حضرت و اختلافى که در این باره در تواریخ دیده مى‏شود ذکر مى‏کنیم:

در کتابهاى سیره و تاریخ و بلکه احادیثى که از امامان بزرگوار روایت شده اختلاف زیادى در روز و ماه ولادت رسول خدا دیده مى‏شود که جمعى آن را روز جمعه هفدهم ربیع الاول و برخى روز دوشنبه دوازدهم و قولى روز هشتم و قول دیگر روز دهم آن ماه نوشته‏اند،و اقوال دیگرى نیز هست که آن حضرت در ماه صفر یا محرم و یا رمضان به دنیا آمده ولى مشهور نیست،و در سال ولادت نیز اختلاف کرده‏اند که برخى سال 580 میلادى و گروهى سال 573 را ذکر کرده‏اند و در بسیارى از تواریخ ولادت آن حضرت را در عام الفیلـیعنى همان سالى که ابرهه با پیلان جنگى براى ویران ساختن شهر مکه آمدـنقل کرده‏اند که تازه سؤال مى‏شود عامل الفیل چه سالى‏بوده؟

و به هر صورت این اختلاف همچنان در تواریخ و روایات دیده مى‏شود و قول قطعى‏و مسلمى در این باره ذکر نشده (1) و البته مشهور میان علماى شیعه رضوان الله علیهم آن است که آن حضرت در شب جمعه هفدهم ربیع الاول به دنیا آمده.

و این اختلاف اقوال در مورد ولادت سایر رهبران بزرگوار الهى و پیشوایان دین نیز دیده مى‏شود،و بلکه در تاریخ ولادت پیمبران گذشته و انبیا سلف نیز به چشم مى‏خورد.

اما به گفته یکى از نویسندگان معاصر:

«تاریخ تولد،داستانهاى دوران کودکى،پرورش تن،زندگى و زناشویى و مرگ پیکر خاکى این نوابغ،رقمى به ستون محاسبات کارهاى درخشان ایشان نمى‏افزاید،و در دست نبودن ارقام دقیق سالهاى این حوادث خلأیى در حاصل جمع آن آثار عظیم پدید نمى‏سازد،به قول انورى:آنان بارز ارقام وجودند و دیگران تفصیل خط ترقین عدم،هرگاه تاریخ زندگى یکى از نوابغ را بررسى مى‏کنند،پژوهش محققان بر محور گفتار و کردار و شدت تأثیر او در محیط پس از وى دور مى‏زند،مى‏نویسند :چه گفته است و چه کرده است و براى چه بوده است،اما خود او از کى و تا چه هنگام بوده است؟چندان مهم نیست زیرا به هر حال بوده است.»

«بنابراین وقتى مى‏بینیم تاریخ نویسان براى تعیین رقم دقیق سال و ماه و روز میلاد یا مرگ شخصیت بزرگى از رهبران فکرى عالم،به نقل اقوال مى‏پردازند،نه براى آن است که روشن ساختن این رقم در بررسى و ارزیابى تعالیم و اثر وجود آنان سهمى دارد بلکه این تحقیق و استقصا سنتى موروث است که تاریخ نویسان به اقتفا از یکدیگر به نقل و ضبط آن مى‏پردازند .»

«با این همه تاریخ نویس باید بکوشد تا با استفاده از جرح و تعدیل روایات و نقل مورخان سلف این گوشه تاریک را نیز روشن کند...جهان شرق و غرب از تعالیم مربیان بشر چون موسى و عیسى و محمد(ص)کم و بیش آگاه است،و محققان بارها تعالیم آسمانى و حیات درخشان آنان را بررسى کرده و در عظمت آن فرو رفته‏اند اما هیچ تاریخ نویسى نیست که از روى یقین یا اطمینان روز و ماه و سال تولد و مرگ آنان را تعیین کند،و هرگاه از اقامه بعضى مراسم مخصوص که از جنبه تکالیف فردى فراتر نمى‏رود بگذریم علم و جهل ملتها نسبت به این ارقام،از نظر تأثیر آن در ارزیابى اعمال این چهره‏هاى درخشان یکسان است.»

در شب ولادت

پیش از این گفتیم که معمولا مقارن ظهور پیغمبران الهى و ولادت آنها حوادث مهم و شگفت انگیزى اتفاق مى‏افتد که خبر از آمدن آن پیغمبر و تحول او در جهان و رفتار و عقاید مردم مى‏دهد،و در حقیقت به مردم آژیر و آماده باش مى‏دهد تا آنان را براى آمدن وى آماده سازد،که بدانها«ارهاصات»گویند.

در شب ولادت رسول خدا(ص)نیز طبق روایات حوادث شگفت انگیز و عجیبى اتفاق افتاده که در تواریخ به اجمال و تفصیل نقل شده.

از آن جمله ابن هشام از حسان بن ثابتـشاعر معروف اسلامـنقل مى‏کند که وى گفته:به خدا سوگند من پسرى نورس در سن هفت یا هشت سالگى بودم و آنچه مى‏شنیدم بخوبى درک مى‏کردم که دیدم مردى از یهود بالاى قلعه‏اى از قلعه‏هاى مدینه فریاد مى‏زد:اى یهودیان!

و چون یهودیان پاى دیوار قلعه جمع شدند و از او پرسیدند:چه مى‏گویى؟گفت:بدانید آن ستاره‏اى که با طلوع آن احمد به دنیا خواهد آمد،دیشب طلوع کرد!

و در سیره حلبیه و تواریخ دیگر از آمنه روایت کرده‏اند که گوید:چون فرزندم به دنیا آمد نور خیره کننده‏اى آشکار شد که شرق و غرب را روشن کرد و من در آن روشنایى قصرهاى شام و بصرى را دیدم.

و نیز نقل کرده‏اند که در آن شب ایوان کسرىـکه با سنگ و گچ ساخته شده بود و سالها روى ساختمان آن زحمت کشیده بودند و هیچ کلنگى در آن کارگر نبودـشکافت،و چهارده کنگره آن فرو ریخت.

شیخ صدوق(ره)در کتاب امالى حدیث جامعى از امام صادق(ع)روایت کرده است که،در این حدیث بیشتر اتفاقات آن شب ذکر شده است.متن آن حدیث شریف این گونه است که آن حضرت فرمود:

ابلیس به آسمانها بالا مى‏رفت و چون حضرت عیسى(ع)به دنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى‏رفت،و هنگامى که رسول خدا(ص)به دنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه ممنوع شد و شیاطین به وسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع‏گردیدند و قریش که چنان دیدند گفتند :قیامتى که اهل کتاب مى‏گفتند بر پا شده!

عمرو بن امیه که از همه مردم آن زمان به علم کهانت و ستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت:بنگرید اگر آن ستارگانى است که مردم به وسیله آنها راهنمایى مى‏شوند و تابستان و زمستان از روى آنها معلوم گردد پس بدانید که قیامت بر پا شده و مقدمه نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنهاست امر تازه‏اى اتفاق افتاده است.و همه بتها در صبح آن شب به رو درافتاد و هیچ بتى در آن روز بر سر پا نبود،ایوان کسرى در آن شب شکافت و چهارده کنگره آن فرو ریخت،دریاچه ساوه خشک شد و وادى سماوه پر از آب شد.

آتشکده‏هاى فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید.

و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى سخت اسبان عربى را یدک مى‏کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده شدند،و طاق کسرى از وسط شکافت و رود دجله در آن وارد شد.

و در آن شب نورى از سمت حجاز برآمد و همچنان به سمت مشرق رفت تا بدانجا رسید،فرداى آن شب تخت هر پادشاهى سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آن روز سخن نمى‏کردند.

دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،و هر کاهنى از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید و میان آنها جدایى افتاد.

و آمنه گفت:به خدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهاى خود را بر زمین گذارد و سر به سوى آسمان بلند کرد و بدان نگریست،و نورى از من تابید و در آن نور شنیدم گوینده‏اى مى‏گفت :تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار.

آن گاه او را به نزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته بود به عبد المطلب گزارش دادند،عبد المطلب او را در دامن گذارده گفت:

الحمد لله الذى اعطانى‏ 
هذا الغلام الطیب الاردان

قد سادفى المهد على الغلمان‏[ستایش خدایى را که به من عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقاست.]

آن گاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد. (2) و درباره او اشعارى سرود.

و ابلیس در آن شب شیطان و یاران خود را فریاد زد(و آنها را به یارى طلبید)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور ما چه چیز تو را به هراس و وحشت افکنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تا به حال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون مى‏بینم و به طور قطع در روى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده که از زمان ولادت عیسى بن مریم تاکنون سابقه نداشته،اینک بگردید و ببینید این اتفاق چیست؟

آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما که تازه‏اى ندیدیم.

ابلیس گفت:این کار شخص من است آن گاه در دنیا به جستجو پرداخت تا به حرمـمکهـرسید،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آن را گرفته‏اند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر او بانگ زده مانع ورود او شدند،به سمت غار حراء رفت و چون گنجشگى گردید و خواست درآید که جبرئیل به او نهیب زد:

ـبرو اى دور شده از رحمت حق!ابلیس گفت:اى جبرئیل از تو سؤالى دارم؟گفت:بگو،پرسید:از دیشب تاکنون چه تازه‏اى در زمین رخ داده؟ پاسخ داد:محمد(ص)به دنیا آمده.

شیطان پرسید:مرا در او بهره‏اى هست؟گفت:نه.

پرسید:در امت او چطور؟گفت:آرى.ابلیس که این سخن را شنید گفت:خوشنود و راضیم.

و در حدیث دیگرى که در کتاب کمال الدین نقل کرده چنین است که در شهر مکه شخصى یهودى سکونت داشت و نامش یوسف بود،وى هنگامى که ستارگان را در حرکت و جنبش مشاهده کرد با خود گفت:این تحولات آسمانى به خاطر ولادت‏همان پیغمبرى است که در کتابهاى ما ذکر شده که چون به دنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع گردند.

و چون صبح شد به مجلسى که چند تن از قریش در آن بودند آمد و بدانها گفت:

آیا دوش در میان شما مولودى به دنیا آمده؟گفتند:نه.

گفت:سوگند به تورات که وى به دنیا آمده و آخرین پیمبران است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است.

این گفتگو گذشت و چون قرشیان متفرق شدند و به خانه‏هاى خود رفتند داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خود بازگو کردند و آنها گفتند:آرى دیشب در خانه عبد الله بن عبد المطلب پسرى متولد شده است.

این خبر را به گوش یوسف یهودى رساندند،وى پرسید:آیا این مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کنم به دنیا آمده یا بعد از آن؟گفتند:پیش از آن!گفت:آن مولود را به من نشان دهید .

قرشیان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزند خود را بیاور تا این یهودى او را ببیند،و چون مولود را آوردند و یوسف یهودى او را دیدار کرد،جامه از شانه مولود کنار زد و چشمش به خال سیاه و درشتى که روى شانه وى بود بیفتاد در این وقت قرشیان مشاهده کردند که حال غش بر آن مرد یهودى عارض شد و به زمین افتاد،قرشیان تعجب کرده و خندیدند .

یهودى برخاست و گفت:آیا مى‏خندید؟باید بدانید که این پیغمبر،پیغمبر شمشیر است که شمشیر در میان شما مى‏نهد...

قرشیان متفرق شده و گفتار یهودى را براى یکدیگر تعریف مى‏کردند.

در حدیثى که مرحوم کلینى شبیه به روایت بالا از مردى از اهل کتاب نقل کرده آن مرد کتابى به قرشیان که ولید بن مغیره و عتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو کرده و گفت :نبوت از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و به خدا این مولود همان کسى است که آنها را پراکنده و نابود سازد!قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد کتابى که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند شدید!به خدا سوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که زبانزد مردم شرق و غرب گردد.

ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او به مردم شهر خود تسلط مى‏یابد!

محل ولادت

ظاهرا مسلم است که رسول خدا(ص)در شهر مکه به دنیا آمده،اما در محل ولادت آن حضرت اختلافى در تواریخ به چشم مى‏خورد،مانند آنکه برخى محل ولادت آن حضرت را خانه‏اى که معروف به خانه محمد بن یوسف ثقفى بود دانسته‏اند و گویند:خانه مزبور همان خانه‏اى است که بعدا حضرت فاطمه(س)در آن به دنیا آمد و به«زادگاه فاطمه»مشهور گردید.

مورخین نوشته‏اند:خانه مزبور در نزدیکى صفا قرار داشته و بعدها زبیده همسر هارون الرشید آن را خریدارى کرد و مسجدى در آن مکان بنا نمود.

قول دیگر در محل ولادت آن حضرت آن است که در شعب بنى هاشم متولد گردیده است،و اقوال دیگرى نیز در این باره نقل شده که چندان مورد اعتماد نیست،خصوصا آنها که محل ولادت آن حضرت را خارج مکه مى‏دانند.

دوران شیرخوارگى

و بدین ترتیب رسول خدا(ص)متولد گردید،و بزرگترین پیمبران الهى پا به عرصه وجود نهاد،خبر ولادت این نوزاد مبارک به گوش جد بزرگوارش عبد المطلب رسید و او خود را براى دیدار مولود جدید به خانه آمنه رسانید.

عبد المطلب که میان فرزندانش عبد الله را بیش از دیگران دوست مى‏داشت و با مرگ او دچار اندوه فراوانى گردیده بود با دیدن فرزند عبد الله چهره‏اش باز و دیدگانش روشن گردید،و فروغ تازه‏اى در چشمان وى پدیدار گشت.

آمنه داستان ولادت نوزاد و شگفتیهایى را که در وقت تولد مشاهده کرده بود

براى عبد المطلب نقل کرد،و با شنیدن سخنان آمنه ساعت به ساعت چهره عبد المطلب بازتر و خوشحالتر مى‏گردید.

و در اینکه مراسم نامگذارى آن حضرت و همچنین انتخاب نام«محمد»براى آن بزرگوار را چگونه و چه کسى انجام داد در تواریخ اختلاف است و بیشتر گویند:این نام را خود عبد المطلب براى او انتخاب نمود و چون از وى پرسیدند:چرا این نام را براى مولود خود انتخاب کردى با اینکه چنین نامى در میان اسامى پدرانت سابقه نداشته؟

در جواب گفت:مى‏خواستم در آسمان پیش خداوند و در زمین نزد مردم محمود و ستوده باشد.

برخى هم گویند:مادرش آمنه در خواب مأمور شد تا این نام را روى فرزند خود بگذارد.و در نقلى هم آمده که مراسم نامگذارى را در روز هفتم ولادت،عبد المطلب انجام داد و در همان روز عبد المطلب شترى را ذبح کرد و بزرگان قریش را اطعام نمود.

و به هر صورت عبد المطلب از ولادت نوزاد جدید بسیار خورسند گردید و او را برداشته به درون کعبه آورد و مراسم شکرگزارى را بجاى آورد و سپس در صدد برآمد تا دایه‏اى براى شیر دادن وى فراهم کند،و بدین منظور چندى آن حضرت را به ثویبهـکه آزاد کرده ابو لهب بودـسپردند و او نیز نوزادى به نام مسروح داشت که رسول خدا(ص)را از شیر وى شیر داد و پیش از آن نیز حمزه عموى رسول خدا را شیر داده بود و از این رو حمزه برادر رضاعى آن حضرت نیز محسوب مى‏شد.

و این ثویبه ابا سلمه شوهر ام حبیبه را نیز شیر داده بود و او نیز برادر رضاعى حضرت محسوب مى‏شد و رسول خدا(ص)تا این زن زنده بود احترام او را رعایت مى‏کرد و از او به نیکى یاد مى‏فرمود و با اینکه چند روزى بیشتر آن حضرت را شیر نداده بود پیوسته تا زنده بود مورد لطف و نوازش قرارش مى‏داد و چون در سال هفتم هجرى از دنیا رفت رسول خدا در جستجوى فرزندش مسروح برآمد تا وى را نیز مورد محبت قرار دهد ولى به آن حضرت خبر دادند که مسروح پیش از مادرش ازدنیا رفته است.

و برخى معتقدند که روزهاى نخست،مادرش آمنه آن حضرت را شیر مى‏داد و چون مدتى گذشت ثویبه او را شیر داد و به هر صورت دوران شیر دادن ثویبه بدان حضرت چند روزى بیشتر طول نکشید و سپس حلیمه سعدیه دختر ابو ذؤیب که کینه‏اش«ام کبشه»و از قبیله بنى سعد بود آن حضرت را شیر داد و به دایگى او مشغول گردید.



Weblog Themes By Pichak

درباره وبلاگ


پیوندهای روزانه


استخاره آنلاین با قرآن کریم