سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارداق

دارچین را وارد زندگی خود کنید !

ی گیاهی و طب سنتی

دارچین,خواص دارچین,خاصیت دارچین

 

دارچین ادویه محبوب سرآشپزها است که علاوه بر خوش طعم کردن غذاها، به بدن در کاهش دادن وزن کمک شایان توجهی می‌کند.


تحقیقات نشان داده‌اند که مصرف دارچین، سوخت‌وساز (متابولیسم) بدن را بهبود بخشیده و افزایش می‌دهد. یافته‌های حاصل شده از این تحقیقات نشان می‌دهند که مصرف روزانه یک‌‌چهارم قاشق چایخوری از این ادویه، سوخت و ساز (متابولیسم) بدن را تا 20 بار فراتر از توانایی طبیعی بدن افزایش می‌دهد و به بدن اجازه می‌دهد تا چربی و کالری‌های ذخیره شده را با سرعت بیشتر و کارآمدی بهتری بسوزاند. در حقیقت، هنگامی که سوخت و ساز (متابولیسم) بدن افزایش می‌یابد، بدن این توانایی را پیدا می‌کند که برای انرژی خود از چربی ذخیره شده در سلول‌ها استفاده کند.

اگر بدن افراد دارای رژیم، از سوخت و ساز (متابولیسم) پایینی برخوردار باشد، بدن آنها نمی‌تواند چربی ذخیره شده را بسوزاند، در نتیجه وزن آنها افزایش یافته یا به عبارتی وزنی از دست نمی‌دهند.


براساس مطالعات، هنگامی که دارچین را با غذا مصرف کنیم، نه‌به‌صورت جداگانه، به بدن کمک می‌کند تا قند ذخیره شده را بهتر و کارآمدتر بسوزاند و در نتیجه این کار، سطوح قند خون کاهش می‌یابد. با کاهش یافتن سطوح قند خون، بدن می‌تواند سطوح انرژی، میل به غذا و سیگنال‌های گرسنگی خود را تنظیم کند.

علاوه‌بر این، تمایل بدن را برای ذخیره چربی نیز کاهش می‌دهد. با فوایدی که به خاطر افزایش سوخت‌وساز (متابولیسم) و تعادل قند خون نصیب بدن می‌شود، دارچین در نهایت به سلول‌های چربی درون بدن کمک می‌کند تا نسبت به سطح انسولین خون پاسخ‌ داده و دارای عکس‌العملی سریع باشد و نتیجه این پاسخ‌دهی فوایدی است که از سوزاندن چربی و کاهش وزن به دست می‌آید.


غذاها و نوشیدنی‌هایی که به‌طور معمول این ادویه در آنها به کار برده می‌شود، عبارتند از:

کمی دارچین به چای یا قهوه اضافه کنید. بسیاری از چایی‌هایی که طعم ندارند با دارچین بسیار خوش‌طعم می‌شوند، حتی می‌توانید به چایی‌های طعم‌دار هم دارچین اضافه کنید.

در تمام غذاها می‌توانید از دارچین استفاده کنید. اگر مقدار دارچینی که به غذا اضافه می‌کنید، جوانه‌های چشایی شما را تحریک نمی‌کند، مقدار آن را افزایش دهید. نگران نباشید، طعم غذایتان بد نخواهد شد.

ماست ساده و بدون چربی هم در کاهش وزن موثر است، اما رژیم‌گیرندگان به نداشتن طعم آن معترض هستند. به همین خاطر پیشنهاد می‌کنیم که به ماست خود دارچین اضافه کنید.

منبع:



چای مخصوص دیابتیها

 

چای بابونه,خواص چای بابونه,خاصیت چای بابونه

 مصرف روزانه چای بابونه در پیشگیری از اختلالات ناشی از دیابت نوع دوم مانند کاهش قدرت بینایی، نارسایی های عصبی و کلیوی بسیار مؤثر است.

تحقیقات نشان می دهد که مصرف بابونه میزان سطح قندخون را در بیماران دیابتی تا 25 درصد کاهش می دهد.

 این گیاه دارویی ضد التهاب و در آرامش اعصاب بسیار مفید است ضمن اینکه مصرف روزانه چای همراه با غذا، از بسیاری عوارض جدی دیابت پیشگیری می کند.

 عصاره گیاه بابونه، فعالیت آنزیمی افزایش اختلالات ناشی از دیابت را متوقف و سطح قندخون را کاهش می دهد.



گیاهان دارویی....? گیاهی برای رفع خستگی و کمخونی (گزنه)

 

کم‌خونی,درمان کم‌خونی,داروی گیاهی درمان کم‌خونی

مزیت برتر گزنه این است که این گیاه سرشار از آهن و هم زمان ویتامین C می‌باشد. بر خلاف مثلاً عدس که آهن دارد اما فاقد ویتامین C است.
 
خستگی دست از سرتان بر نمی‌دارد؟ احساس کم‌خونی می‌کنید؟ موهایتان ضعیف شده و می‌ریزد؟ ناخن‌هایتان شکننده شده است؟ طبق آمارهای جهانی خانم‌ها در طول زندگی‌شان حداقل یک مرتبه دچار کمبود آهن می‌شوند. کمبود آهن نیز به آنمی یا همان کم‌خونی منجر می‌شود. اگر طرفدار داروهای طبیعی و گیاهی هستید بهتر است به سراغ گیاه گزنه بروید.
 
علائم کم‌خونی چیست؟
* خستگی زیاد
* کاهش تمرکز
* نفس‌نفس زدن
* رنگ و روی پریده
* موها و ناخن‌های ضعیف و شکننده
* ضعف بدنی در برابر بیماری‌ها
در واقع خستگی و کم‌خونی از نتایج کمبود آهن هستند.


 کم‌خونی از چه چیزی ناشی می‌شود؟
معمولاً کمبود آهن بیشتر به دلیل عدم دریافت آن از طریق مصرف مواد غذایی مناسب ناشی می‌شود. لازم است که نیازهای روزانه‌تان به این ماده‌ی معدنی را از طریق مصرف مواد غذایی سرشار از آن که به خوبی هم جذب بدن می‌شوند تامین کنید. با این حال توجه داشته باشید که کم‌خونی می‌تواند جزئی یا خیلی جدی باشد که تشخیص آن با پزشک است. در این صورت نیز لازم است به همراه مواد غذایی از مکمل هم استفاده کنید. کم‌خونی درجه‌ی «نهاییِ» کمبود آهن است. در این صورت شما باید بدنتان را تقویت کنید و مصرف مواد غذایی سرشار از آهنتان را بالا ببرید.

کم‌خونی‌های جزیی خطر کمتری دارند اما تبدیل به یک امر رایج شده‌اند. در این صورت احساس خستگی به جانتان می‌افتد و نمی‌توانید به درستی روی کار و درستان تمرکز کنید. اگر در این مرحله به فکر جبران آهن خود نباشید امکان دارد وضعیت بدتر شود و دچار کم‌خونی شدید شوید.

 چه کسانی بیشتر در معرض این مشکلات قرار می‌گیرند؟
بیشتر خانم‌ها در معرض کمبود آهن قرار می‌گیرند به خاطر اینکه هر ماه به دلیل عادت ماهانه آهن از دست می‌دهند که باید به فکر جبران آن باشند. نوجوانان، خانم‌هایی که خونریزی زیاد دارند، خانم‌های باردار، زنان شیرده یا خانم‌های در آستانه‌ی یائسگی بیشتر در معرض کمبود آهن قرار می‌گیرند. آهن نقش اساسی در ساخت هموگلوبین‌های خون دارند و زمانی که خون از طریق خونریزی هدر می‌رود احتمال کم‌خونی نیز بیشتر می‌شود.

گاهی وقت‌ها خودتان نمی‌توانید کمبود آهن را تشخیص بدهید. مطمئن‌ترین روش برای تشخیص این مشکل آزمایش خون است. اما اگر احساس خستگی زیاد می‌کنید یا اینکه رنگ و روی‌تان پریده و خسته است احتمال دارد آهن بدنتان کم شده باشد. پس لازم است به پزشک مراجعه کرده و آزمایش خون بدهید.

 چگونه می‌توان آهن بیشتری جذب کرد؟
اول از همه بدانید که گیاه گزنه و برخی از جلبک‌ها سرشار از آهن هستند. احتمالاً حتی فکرش را هم نمی‌کردید که این گیاه به ظاهر خشن منبع فوق‌العاده‌ی آهن باشد. برای اینکه بتوانید آهن موجود در سبزیجات را به خوبی جذب کنید باید آن‌ها را با ویتامین C مصرف کنید تا بیشتر جذب بدن شود. مزیت برتر گزنه این است که این گیاه سرشار از آهن و هم زمان ویتامین C می‌باشد. بر خلاف مثلاً عدس که آهن دارد اما فاقد ویتامین C است.

گوشت قرمز نیز سرشار از آهن است اما مصرف زیاد آن می‌تواند به سلامتی و همچنین جیبتان آسیب برساند. علاوه بر این بیشتر خانم‌هایی که گوشت هم می‌خورند باز با کم‌خونی مواجه‌اند.

معمولاً برنامه‌ی غذایی روزانه‌ی اکثر ما فاقد میوه‌های صدفی مانند بادام می‌باشد که حاوی آهن است. اما باید بدانید دانه‌ی کنجد یا سویا نیز به اندازه‌ی جگر آهن دارد. اما مشکل این است که آهن این دانه‌های گیاهی کمتر جذب می‌شود. جعفری، غلات کامل مانند گندم سیاه یا چاودار و ارزن، حبوبات مانند عدس، تخمه‌ی آفتاب‌گردان و غیره نیز از منابع غیر حیوانی خوب آهن محسوب می‌شوند.
 
چگونه می‌توان از آهن گزنه استفاده کرد؟
برای رسیدن به نتیجه‌ی سریع و دلخواه، کم‌خونی‌تان را با گزنه درمان کنید. که هم طبیعی است و هم خیلی زود نتیجه را می‌بینید. می‌توانید به مدت چند هفته روزانه برگ تازه‌ی گزنه مصرف کنید. به این ترتیب که دمنوش گزنه درست کنید. برگ‌های تازه یا خشک گزنه را در آب جوش بریزید و بگذارید به مدت 10 تا 15 دقیقه دم بکشد. می‌توانید از پودر گزنه هم استفاده کنید. توجه داشته باشید که کپسول‌های گزنه نیز در عطاری‌ها یا داروخانه‌ها وجود دارد که می‌توانید از آن استفاده کنید.

 نتیجه اینکه..
کم‌خونی نتیجه‌ی سبک زندگی کنونی ما و عدم مصرف مواد غذایی سرشار از آهن است. در بین همه‌ی راه‌های طبیعی برای جبران کمبود آهن مصرف گزنه بهتر است. این گیاه که همه جا می‌روید نشاط و سرزندگی را به شما هدیه داده و همین طور رنگ و رویتان را بهتر می‌کند.



ولادت حضرت محمد مصطفی(ص) و امام جعفر صادق(ع)

ولادت حضرت محمد مصطفی(ص),ولادت حضرت محمد(ص),میلاد حضرت محمد,ولادت امام جعفر صادق (ع)

ولادت حضرت محمد مصطفی(ص) و امام جعفر صادق(ع)
تولد نور

حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در عام الفیل ( سال 570 میلادی ) در ماه ربیع الاول دیده به جهان گشود.مورخان شیعه، ولادت پیامبر اکرم را در صبح جمعه‌ی هفدهم ربیع الاول و اکثر علمای اهل سنت، در روز دوازدهم همان ماه می‌دانند.
امام صادق(ع) به نقل از سلمان فارسى فرمود:

پیامبر اکرم(ص)فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خودش آفرید  نیز امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اکرم(ص)فرمود: «اى محمد! قبل از این که آسمان‏ها، زمین، عرش و دریا راخلق کنم. نور تو و على را آفریدم...».
ثقه‏ الاسلام کلینى(ره) مى‏ نویسد: امام صادق(ع) فرمود:

«هنگام ولادت‏ حضرت رسول اکرم(ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامى پیامبر)بود. یکى از آن دو به دیگرى گفت: آیا مى‏بینى آنچه را من‏مى‏بینم؟دیگرى گفت: چه مى‏بینى؟ او گفت: این نور ساطع که ما بین مشرق ومغرب را فرا گرفته است! در همین حال، ابوطالب(ع) وارد شد و به‏ آن‏ها گفت:
چرا در شگفتید؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را به گفت. ابوطالب به اوگفت: مى‏خواهى بشارتى به تو بدهم؟ او گفت: آرى. ابو طالب گفت:از تو فرزندى به وجود خواهد آمد که وصى این نوزاد، خواهد بود
سیمای محمد(ص)
امام جعفر صادق(ع) فرمود: امام حسن(ع) از دائى‏اش، «هند بن ابى‏هاله‏» که در توصیف چهره پیامبر(ص) مهارت داشت، در خواست‏ نمود تا سیماى دل آراى خاتم پیامبران(ص) را براى وى توصیف‏ نماید. هند بن ابى هاله در پاسخ گفت:

«رسول خدا(ص) در دیده‏ هابا عظمت مى‏ نمود، در سینه‏ ها مهابتش وجود داشت .قامتش رسا، مویش‏نه پیچیده و نه افتاده، رنگش سفید و روشن، پیشانیش گشاده،ابروانش پرمو و کمانى و از هم گشاده، در وسط بینى برآمدگى‏ داشت، ریشش انبوه، سیاهى چشمش شدید، گونه هایش نرم و کم‏ گوشت.دندان هایش باریک و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راه ‏رفتن با وقار حرکت مى‏کرد. وقتى به چیزى توجه مى‏کرد به طور عمیق‏ به آن مى‏ نگریست، به مردم خیره نمى‏شد، به هر کس مى‏ رسید سلام‏ مى‏ کرد، همواره هادى و راهنماى مردم بود.

براى از دست دادن امور دنیایى خشمگین نمى‏ شد. براى خدا چنان غضب‏ مى ‏نمود که کسى او را نمى‏شناخت. اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود،برترین مردم نزد وى کسى بود که، بیشتر مواسات و احسان و یارى‏مردم نماید...»
سعدى با الهام از روایات، در اشعار زیبایى آن حضرت را چنین‏ توصیف نمود:
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نروید به اعتدال محمد قدر فلک را کمال ومنزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد وعده دیدار هر کسى به قیامت لیله اسرى شب وصال محمد آدم و نوح و خلیل و موسى وعیسى آمده مجموع در ظلال محمد عرصه گیتى مجال همت او نیست روز قیامت نگر مجال محمد و آنهمه پیرایه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند بلال محمد شمس و قمر در زمین حشر نتابد نور نتابد مگر جمال محمد همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد شاید اگر آفتاب و ماه نتابد پیش دو ابروى چون هلال محمد چشم مرا تا بخواب دید جمالش خواب نمیگیرد از خیال محمد سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد

مصونیت و پیراستگى پیامبر از خلاف و خطا، بسان دیگر پیامبران داراى مراحل سه‏گانه است، و این مراحل عبارتنداز:
1- مصونیت مطلق (عمدى و سهوى) در تبلیغ شریعت.
2- عصمت از خلاف و گناه در رفتار و گفتار.
3- پیراستگى از خطا و لغزش در جریانهاى عادى.

-------------------------------------------------------

امام‌ صادق‌ ( ع‌ )
حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السلام‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شیعه‌ ) در روز 17ربیع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود .
پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بکر مى‌باشد.
کنیه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگى‌ معاصر جد گرامیش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربیت اولیه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ ( ع‌ ) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چینى‌ کرده‌ است‌ .
پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نیز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگى‌ کرد و با این‌ ترتیب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود که‌ هر یک‌ از آنان‌ در زمان‌ خویش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فیض‌ کسب‌ نور مى‌نمودند گذرانید .
بنابراین‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهى‌ و افاضات‌ رحمانى‌ که‌ هر امامى‌ آن‌ را دار مى‌باشد ، بهره‌مندى‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد که‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتى‌ و شم‌ علمى‌ و ذکاوت‌ بسیار ، به‌ حد کمال‌ علم‌ و ادب‌ رسید و در عصر خود بزرگترین‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گردید .
پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نیز دوره‌ امامت‌ او بود که‌ در این‌ مدت‌ "مکتب‌ جعفرى‌" را پایه‌ریزى‌ فرمود و موجب‌ بازسازى‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شریعت‌ محمدى‌ ( ص‌ ) گردید.



طنزززززززززززعروسی و مهریه و...........

سحر و عادل پس از 2 سال و نیم دوستی به اصطلاح خیابونی(البته به قول برو بچ کارشناس تلویزیون) تصمیم میگیرند- از اونجایی که طاقت دوری همدیگر رو ندارند- با هم ازدواج کنند.

برای همین عادل وپدر و مادرش و چند تا از بزرگای فامیلشون که حدودا ً30 - 40 نفری میشن ،به سمت خونه سحر اینا لشگر کشی می کنند تا دخترشون رو به کنیزی ببرند.از این طرف هم یک قشون 50-60 نفره متشکل از سحر و خانواده اش و ریش سفیدای قوم و قبیله شون منتظر رسیدن مهمون ها هستن تا عادل رو به غلامی قبول کنند.

وقتی دو خانواده به هم میرسند در میدانی به نام خانواده عروس ، جنگی سخت شروع میشه به نام خواستگاری و هر طرف سعی در پیروز شدن داره و این در حالیه که سحر و عادل تصمیمشون رو گرفته اند و میخواهند همدیگر رو خوشبخت ترین زن وشوهر دنیا بکنند و به هم قول داده ان که چه در خوشی و چه در سختی و چه حتی در جدایی! کنار هم باشند!(جوونن دیگه چرت و پرت زیاد می گن!)

به هر حال بعد از کشمکش های فراوان و به وجود آمدن تلفات سنگین از هر دوطرف ، نتیجه این میشه که :عادل جان تعهد بده سربازی بره و خونه و زندگی راحتی برای سحر جون فراهم کنه و سحر و خانواده اش هم توقعاتشون رو کمتر کنند تا این دو تا جوون بتونن هر چی زودتر برن سر خونه و زندگیشون.

تعداد سکه مهریه هم طبق رابطه S+ r³Π¾ + ²k=½mv برابر با 17367 عدد میشه که در آن :

m= مجموع مربع تاریخ تولد عروس خانوم و تعداد دفعاتی که ایشون در نوزادی پوشک خودشون رو خراب کرده اند

V= مقدار میلی لیتر شیر هایی که سحر خانوم در دوران کودکی از اونجای مامانشون برداشت کرده اند.

Π=همون عدد پی برابر با 14/3

r= زاویه ای که موقع شیر خوردن ، از امتداد پای سحر خانوم با خط افق بدست میومده .

S=عداد ثابت که مقدار ان 1000 است(به نیت 1000 غیر معصوم!)



خوب به سلامتی همه چی ختم به خیر شد و تاریخ عقد و عروسی هم تعیین شد و همه با هم خداحافظی می کنند و به خونه های خودشون بر می گردند تا به خودشون افتخار کنند که دست دو تا جوون رو گذاشتن توی دستای هم و ایشالله خدا اجرشون بده!



در اینجا ما قصد داریم یک برسی چهره به چهره داشته باشیم تا کمی یشتر در مورد مصائب و شیرینی های یک ادواج ایرانی آشنا بشیم:



سحر و عادل:



اتفاق خاصی براشون نمیفته و مثل قبل با هم بیرون میرن تا به خیال خودشون(منظور از خودشون خانواده های سحر و عادل می باشد) با خلقیات و ایده آل های همدیگر آشنا بشند! از فردای روز عقد سحر جان و عادل جان مشغول جمع آوری اطلاعات از نقاط پر تردد گشت های انتظامی می شوند تا بتوانند در جهت برآورده شدن یک آرزوی قدیمی(:وای خدا یعنی میشه یه روز بدون ترس از مأمور با هم بریم خیابون؟) قدم بردارند و بدین منظور در حالیکه در یک دست عقد نامه و در دست دیگر ، دست همدیگر را گرفته اند با اعتماد به نفس کامل از جلوی این ماشین های سفید و زبونم لال سبز رد می شوند!



سعید (برادر سحر)

مشغول آماده سازی درونی و بیرونی می شود و روزانه 50 بار جمله «از غیرت خود بکاهیم» را تکرار می کند تا از این به بعد به سمت مردی که دست خواهرش را می گیرد و او را می بوسد با کله حمله نکند!



سیما جون (مامان سحر)

او در حالیکه همچنان از پیروزی بدست آمده بر سر جنگ مهریه سرمست است ، مشغول تهیه لیستی از بهترین و گرانترین مارک های لوازم خانگی موجود در بازار جهت تهیه جهیزیه می باشد.در این میان فراموش نمی کند که سری به چمدان های خاک خورده و قدیمی اش هم بزند و یادگارهای عروسی خودش را که برای روز عروسی دخترش نگه داشته(از جمله انگشتر زنگ زده ای که چهار نسل است در خانواده شان از مادر به دختر می رسد.)در می آورد و احیاناً دو قطره اشک هم با یادآوری خاطرات خوش شب عروسی اش از چشمان این بزرگوار سرازیر می شود.



فخری خانوم(مادر عادل)

به تمام دوستان و آشنایان و حتی آنهایی که چشم دیدنشان را هم ندارد زنگ می زند و مخصوصاً سعی می کند هر 8 ساعت یکبار قبل از غذا به سیمین دوست صمیمی اش زنگ بزند و این خبر میمون را بدهد و از تصور قیافه ناامید و عصبانی سمین ، دلش آرام گیرد.زنیکه مزخرف چه فکری کرده؟ یعنی فکر کرده عادل دسته گلم که هم خوش تیپه و هم تحصیلکرده ست رو بدم به اون دختر کک مکی دماغ عملیش ؟واه واه واه با اون سینه های پلاستیکی!

نکته:دختری که شرح آن در بالا رفت و طبق گفته فخری خانوم دماغ عملی و سینه پروتز کرده است همان نسترن معروف به پانته آ دختر فیس و افاده ای سیمین جون می باشد.



لیلا (خواهر عادل که 36 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره و در ضمن مجرد )

لیلا جون که کم کم گرد پیری به چشماش نشسته و همچین بفهمی نفهمی یه مقداری چشماش کم سو شده ، در مدت زمان باقی مانده تا مراسم عروسی تمام سعی خودش رو میکنه تا تمهیدات لازم جهت جوان شدن و کاهش سن از جمله :کشیدن پوست صورت ،لیپو ساکشن و ... را انجام دهد و بتواند شتر خوشبختی اش را در عروسی برادرش پیدا کنه.در همین راستا او روزانه 50 بار جمله «من زیبا ، جوان و دلربا هستم » را با خودش تکرار می کند و همچنین در کلاس های «مثبت اندیشی» و نیز کلاس «چه کار کنیم تا جنس مخالف از ما آویزان شود»(با تدریس دکتر آزمندیان)شرکت می کند!



آقا رضا(پدر عادل ) و بهروز خان(پدر سحر)

اتفاق خاصی برای این دو بدبخت نمی افتد و کما فی السابق صبح زود سر کار می رن و شب خسته و کوفته به خانه می آیند و کماکان خدا را به خاطر این زندگی آرام شکر می کنند!!!


و اما شب عروسی

یک باغ در یکی از مناطق شمالی تهران همراه با 433 نفر مهمان و گروه ارکستر شاسی گورکن و جیغ و کف و داد و فریاد و عربده ، همراه با مخلوطی از نیناش ناش و عاشقی دد بردیه علیش گرفتارش شدم و شیوا شوهر کرده وجمالو جمالو جمالو جمالو بلو! و ....در پایان هم اجرای مراسم رقص به اصطلاح تانگو توسط عروس و داماد و سایر زوج های جوگیر در حالیکه اگر در این لحظه دوربین روی چهره خسته لیلا جون (که امشب حسابی مجلس رو گرم می کرد و حتی با پسر های 6-7 ساله هم می گفت و میخندید ) زوم کنه به وضوح حسرت و نا امیدی رو میشه در چهره اش دید! در این هنگام که همه یا در حال چت زدن یا دید زدن یا اماده شدن برای رفتن به خانه هستند ،ناگهان یه نامردی (که الهی زیر تریلی 18 چرخی بره که راننده اش سعید جانه!) از یه جای سالن داد میزنه :داماد عروسو ببوس و به یکباره تمام 433 نفر مهمان به غیر از یک نفر فریاد میزنند:بوسش کن! داماد هم که سعی می کنه خودش رو شرمنده و با حجب و حیا نشون بده یواش یواش به صورت عروس خانوم نزدیک میشه و .....سعید جان به سرعت محل حادثه رو ترک میکنه و از سالن یرون میره تا این صحنه فجیع رو نبینه!

**********************

عروسی تمام میشه و هر کس به خانه خودش میره در حالیکه زنها و دختر های فامیل داماد موقع خداحافظی تمام سعیشون رو می کنن تا یه عیب و ایراد کوچیک از آرایش و لباس عروس رو برای هم بازگو کنند و زنها و دختر های فامیل عروس هم موقع خداحافظی با شیطنت خاص و در آوردن شکلک قیافه ناامید خواهر داماد رو برای هم بازگو می کنند و وقتی دیگه موضوع خاصی برای غیبت کردن باقی نموند همه رهسپار خونه هاشون میشن.پسر های رنج سنی 16 تا 20 سال هم با فکر کردن به این موضوع که امشب چه اتفاقی میفته به خواب میرن ..

عروس و داماد هم با ماشین مخصوص مراسم رو ترک می کنند و بعد از کمی دور دور زدن در خیابان هر کدوم به خونه باباش میره تا فردا دویاره با هم قرار بذارن و بیرون برن!



اینم از عروسی.خوب دیگه آقا جان عروسی تموم شد ، شام هم دیگه نیست.پاشید برید خونه هاتون و این صفحه رو هم ببندید



قیصررررررررررررررررررررررررررررررررررر(دیالوگهای قیصر)

تکیه گاه2

قیصر: احترامت واجبه خان دایی اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمی آد … کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟ … این دنیا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی … به هرکی گفتم نوکرتم خنجر کوبید تو این جیگرم … دیدم فرمون که می تونست یه محلی رو جابجا کنه … وقتی ضجرش می دادن می رفت عرق می خورد و عربده می کشید دیوارا تکون می خوردن و هرچی نامرده عینهو موش تو سوراخ راه آبها قایم می شدن، چی شد؟ …. رفت زیارت و گذاشت کنار … مثل یه مرد شروع کرد کاسبی کردن و پول حلال خوردن … اما مگه گذاشتن … این نظام روزگاره … یعنی این روزگاره خان دایی … نزنی، می زننت … حالا داش فرمون کجاست ؟ … اون فاطی که تو این دنیا آزارش به یه مورچه هم نرسیده بود کجاست؟ … همه دل خوشی اش تو این دنیا ما بودیم و همه سرگرمی اش اون رادیو .. الهی نور به قبرشون بباره … چقدر شبای ماه رمضون من و داش فرمون راه می افتادیم و می رفتیم، هر چی اون کاسبی کرده بود برای فقیر فقرا، سحری می خرید و پول افطاریشونو می داد … حالا چی شد؟ … سه تا بی معرفت … سه تا از خدا بی خبر، مفت مفت اونا فرستادند زیر خاک …من این کار و می کنم … منم می فرستمشون زیر خاک … تازه این اولیش بود … تو نمره … رو پاهام افتاده بود … نمی دونی چه التماسی می کرد، ننه … چشاش داشت از کاسه در می اومد خان دایی … می فهمی … چشاش داشت از کاسه در می اومد … اونارم وادار به التماس می کنم … حساب یکی یکی شونو می رسم … بدتون نیاد .. شما دیگه برا خودتون عمرتونو کردید … منم دو تا گیر کوچیک دارم … یکی اینکه به این ننه مشهدی قول دارم ببرمش مشهد زیارت … یکیم یه جوری مهرم و از دل اعظم بیارم بیرون .. فقط همین و همین … خیال می کنی چی می شه خان دایی … کسی از مردن ما ناراحت می شه؟ … نه ننه … سه دفعه که آفتاب بیفته سر اون دیوار و سه دفعه که اذون مغرب و بگن همه یادشون می ره که ما چی بودیم و واسه چی مردیم … همینطور که ما یادمون رفته … دیگه تو این دوره زمونه کسی حوصله داستان گوش کردنو نداره



خانوم.............شماره بدم؟

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

 بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی
می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
 چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند...به
سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد
شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!


مسابقه رقص درتهران............؟!!

 

♥ ♥ مسابقات رقص هیپ هاپ در تهران ♥♥
برای اولین بار در کشور جمهوری اسلامی مسابقه ای برگذار شد که سروصدای زیادی برپا کرد .
مسابقه رقص با حضور دختران ایرانی در تهران و استقبال بی نظیر از این مسابقه بمب خبری سایت های اجتماعی شد...

 



طنززززززززززز3---بهشت واردکها

 

سه تا زن توی تصادفی کشته شدن و سه تاشون رفتن بهشت!
دمِ درِ بهشت مامور نگهبان گفت:
شما آزادید هر کاری بکنید ، تنها قانون اینجا اینه که : روی اردک ها پا نذارین!
زنها قبول کردن و رفتن توی بهشت.
خیلی زیبا و سرسبز بود ولی همه جا پر از اردک بود!
همونجا اولین زن پاش رفت روی یه اردک و ازدک له شد...
مامور نگهبان همون لحظه همراه با یه مرد خیلی بدقیافه اومد و گفت :
تو قانون رو نقض کردی و برای تنبیهت باید تا
ابد با این مرد بمونی ...
فردا اون روز ، زن دوم پاش رفت روی اردک و مامور نگهبان سریع اومد و همراهش یه مرد زشت دیگه بود و گفت :
توام قانون رو نقض کردی و باید تا ابد با این مرد بمونی برای تنبیه ...
زن سوم که اینا رو دیده بود خیلی ترسید و حواسشو جمع کرد که پاشو روی اردک ها نذاره!
چند ماه همینجوری گذشت که یه روز نگهبان با یه مرد فوق العاده خوش تیپ و زیبا اومد!نگهبان رو به زن کرد و گفت : شما باید تا ابد پیش همدیگه بمونید ...
زن که توی عمرش همچین مردی ندیده بود با ذوق از مرده پرسید :
واااای من نمیدونم چیکار کردم که پاداشم تو هستی ..!
مرده گفت : منم چیزی نمیدونم ! فقط میدونم که یه اردک رو له کردم ..!

 



طنزززززز2


اگر شما از جلمه افراد باهوش هسیتد بگویید اشبتاه کجاست؟؟؟
123456789
123456789
123456789
یعنی شما الان به این موضوع تمرکز کردید؟؟؟
اشتباه این هست که
کلمه هسیتد-هستید و اشبتاه-اشتباه
من نگفتم اشتباه در اعداد هست!!!!
بهتر نیست برگردیم اول اتبدایی بخونیم ؟
حتی کلمه اول ابتدایی هم اشتباهه!!
پس بریم اول مهد کودک بخونیم…
حتی کلمه مهد کودک هم اشتباهه!!!
چرا رفتید دوباره مهد کودک رو ببینید؟؟؟؟
ههههههههههههههههه

 



Weblog Themes By Pichak

<< مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر >>

درباره وبلاگ


پیوندهای روزانه


استخاره آنلاین با قرآن کریم