سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارداق

حالات حضرت محمد (ص) در کودکی......

برخى از حالات رسول خدا در کودکى

ابن شهر آشوب از قاضى معتمد در تفسیرش نقل مى‏کند که ابو طالب حالات رسول خدا(ص)را در کودکى شرح مى‏داد و مى‏گفت:هرگاه مى‏خواست چیزى بخورد و یا بیاشامد نام خدا را بر زبان جارى مى‏کرد و بسم الله مى‏گفت:و چون از طعام فارغ مى‏شد مى‏گفت:«الحمد لله کثیرا»و من از این کار وى تعجب مى‏کردم.و از جمله آنکه هیچ گاه از وى دروغى نشنیدم،و کارهاى مردم جاهلیت را انجام نمى‏داد و هیچ گاه ندیدم بى جهت خنده کند و یا با بچه‏ها به بازى مشغول شود،و همیشه تنهایى را بهتر دوست مى‏داشت.

و در روایت دیگرى است که ابو طالب مى‏گفت:گاهى مرد زیبا صورتى را که در زیبایى مانندش نبود مى‏دیدم که نزد او مى‏آمد و دستى به سرش مى‏کشید و براى او دعا مى‏کرد و اتفاق افتاد که روزى او را گم کردم و براى یافتن او به این طرف و آن طرف رفتم ناگاه او را دیدم که به همراه مردى زیبا که مانندش را ندیده بودم مى‏آمد،بدو گفتم:فرزندم مگر به تو نگفته بودم هیچ گاه از من جدا مشو!

آن مرد گفت:هرگاه از تو جدا شد من با او هستم و او را محافظت مى‏کنم.

نخستین سفر رسول خدا(ص)به شام و داستان بحیرا

حدود دوازده سال از عمر رسول خدا(ص)گذشته بود که بر طبق نقل اهل تاریخ و محدثین شیعه و اهل سنت،ابو طالبـمانند سایر مردم قریشـعازم سفر شام شد تا با مال التجاره مختصرى که داشت تجارت کند و از این راه کمکى به مخارج سنگین خود بنماید.

قرشیان هر سال دو بار سفر تجارتى داشتند یکى به«یمن»در زمستان و دیگرى به«شام»در تابستان«رحلة الشتاء و الصیف».

مقصد در این سفر و بصرى بود که در آن زمان یکى از شهرهاى بزرگ شام و ازمهمترین مراکز تجارتى آن عصر به شمار مى‏رفت.

در نزدیکى شهر بصرى صومعه و کلیسایى وجود داشت و مردى دیرنشین و ترسایى گوشه گیر به نام«بحیرا»در آن کلیسا زندگى مى‏کرد و مسیحیان معتقد بودند که کتابها و همچنین علومى که در نزد دانشمندان گذشته آنان بوده دست به دست و سینه به سینه به بحیرا منتقل گشته است.

و برخى گفته‏اند:صومعه«بصرى»ـکه تا شهر 6 میل فاصله داشت مانند صومعه‏هاى عادى و معمولى دیگر نبود.بلکه مخصوص سکونت آن دانشمند و عالمى از نصارى بود که علم و دانشش از دیگران فزونتر و در مراحل سیر و سلوک از همگان برتر باشد و بحیرا داراى چنین اوصافى بود.

هنگامى که ابو طالب تصمیم به این سفر گرفت به فکر یتیم برادر افتاد و با علاقه فراوانى که به او داشت نمى‏دانست آیا او را در مکه بگذارد یا همراه خود به شام ببرد.

وقتى هواى گرم تابستان بیابان حجاز و سختى مسافرت با شتر را در کوه و بیابان به نظر مى‏آورد ترجیح مى‏داد محمد راـکه کودکى بیش نبود و با این گونه ناملایمات روبه رو نشده بودـدر مکه بگذارد و از رنج سفر او را معاف دارد،ولى از آن طرف با آن علاقه شدید و توجه خاصى که در حفاظت و نگهدارى او داشت نمى‏توانست خود را حاضر کند که او را در مکه بگذارد و خیالش در این باره آسوده نبود و تا آن ساعتى که مى‏خواست حرکت کند همچنان در حال تردید بود.

گویند:هنگامى که کاروان قریش خواست حرکت کند ناگهان ابو طالب فرزند برادر را مشاهده کرد که با چهره‏اى افسرده به عمو نگاه مى‏کند و چون خواست با او خداحافظى کند چند جمله گفت که ابو طالب تصمیم گرفت محمد را همراه خود ببرد.رسول خدا(ص)با همان قیافه معصوم و جذاب رو به عمو کرده و همچنان که مهار شتر را گرفته بود آهسته گفت:عموجان!مرا که کودکى یتیم هستم و پدر و مادرى ندارم به که مى‏سپارى؟

همین چند جمله کافى بود که ابو طالب را از تردید بیرون آورد و تصمیم به بردن آن بزرگوار بگیرد،و از این رو بلادرنگ به همراهان خود گفت:به خدا سوگند او را باخود مى‏برم و هیچ گاه از او جدا نخواهم شد.

کاروان قریش حرکت کرد اما مقدارى راه که رفتند متوجه شدند که این سفر مانند سفرهاى قبلى نیست و احساس راحتى و آرامش بیشترى مى‏کنند آفتاب آن سوزشى را که در سفرهاى قبل داشت ندارد و از گرما بدان مقدارى که سابقا ناراحت مى‏شدند احساس ناراحتى نمى‏کنند.این اوضاع براى همه مردم کاروان تعجب آور بود تا جایى که یکى از آنها چند بار گفت:این سفر چه سفر مبارکى است.

ولى شاید کمتر کسى بود که بداند اینها همه از برکت همان کودک دوازده ساله است که در این سفر همراه کاروان آمده بود.

بالاتر از همه کم کم متوجه شدند که روزها لکه ابرى پیوسته بالاى سر کاروان در حرکت است و براى آنها در آفتاب گرم سایه مى‏افکند و این مطلب وقتى براى آنها بخوبى واضح شد که به صومعه و دیر بحیرا نزدیک شدند.

خود بحیرا وقتى از دور گرد و غبار کاروانیان را دید به لب دریچه‏اى که از صومعه به بیرون باز شده بود آمد و چشم به کاروانیان دوخته بود و گاهى نیز سر به سوى آسمان مى‏کشید و گویا همان لکه ابر را جستجو مى‏کرد که بر سر کاروانیان سایه مى‏افکند.

هیچ بعید نیست که طبق این نقل،روى صفاى باطنى که پیدا کرده بود و اخبارى که از گذشتگان بدو رسیده بود،منتظر دیدن چنین منظره و چشم به راه آمدن آن قافله بود،جریانات بعدى این احتمال را تأیید مى‏کند،زیرا مورخین مانند ابن هشام و دیگران مى‏نویسند:

کاروان قریش هر ساله از کنار صومعه بحیرا عبور مى‏کرد و گاهى در آنجا منزل مى‏کرد و تا آن سفر هیچ گاه بحیرا با آنان سخنى نگفته بود،اما این بار همین که کاروان در نزدیکى صومعه منزل کردند غذاى زیادى تهیه کرد و کسى را به نزد ایشان فرستاد که من غذاى زیادى تهیه کرده‏ام و دوست دارم امروز تمامى شما از کوچک و بزرگ و بنده و آزاد،هر که در کاروان است بر سر سفره من حاضر شوید.

بحیرا از بالاى صومعه خود بخوبى آن لکه ابر را دیده بود که بالاى سر کاروان‏مى‏آید و همچنان پیش آمد تا بر سر درختى که کاروانیان زیر آن درخت منزل کردند ایستاد.

ابن هشام مى‏نویسد:خود بحیرا پس از دیدن این منظره از صومعه به زیر آمد و از کاروان قریش دعوت کرد تا براى صرف غذا به صومعه او بروند،یکى از کاروانیان بدو گفت:اى بحیرا به خدا سوگند مثل اینکه این بار براى تو ماجراى تازه‏اى رخ داده زیرا چندین بار تاکنون ما از اینجا عبور کرده‏ایم هیچ گاه مانند امروز به فکر پذیرایى ما نیفتادى؟

بحیرا گویا نمى‏خواست راز خود را به این زودى فاش کند از این رو در جواب او گفت:راست است،اما مگر نه این است که شما میهمان و وارد بر من هستید،من دوست داشتم این بار نسبت به شما اکرامى کرده باشم و به همین جهت غذایى آماده کرده و دوست دارم همگى شما از آن بخورید.

قرشیان به سوى صومعه حرکت کردند،اما محمد(ص)را به خاطر آنکه کودکى بود و یا به ملاحظات دیگرى همراه نبردند و بعید هم نیست که خود آن حضرت که بیشتر مایل بود در تنهایى به سر برد و به اوضاع و احوال اجتماعى که در آن به سر مى‏برد اندیشه کند از آنها خواست تا او را نزد مال التجاره بگذارند و بروند،و گرنه معلوم نیست ابو طالب به این سادگى حاضر شده باشد تا او را تنها بگذارد و برود.

هر چه که بحیرا در قیافه یکایک واردین نگاه کرد و اوصافى را که از پیامبر اسلام شنیده و یا در کتابها خوانده بود در چهره آنها ندید،از این رو با تعجب پرسید:کسى از شما به جاى نمانده؟

یکى از کاروانیان پاسخ داد:بجز کودکى نورس که از نظر سن کوچکترین افراد کاروان بود کسى نمانده!

بحیرا گفت:او را هم بیاورید و از این پس چنین کارى نکنید!

مردى از قریش گفت:به لات و عزى سوگند براى ما سرافکندگى نیست که فرزند عبد الله بن عبد المطلب میان ما باشد!این سخن را گفته و برخاست و از صومعه به زیر آمد و محمد(ص)را با خود به صومعه برد و در کنار خویش نشانید.بحیرا با دقت به چهره آن حضرت خیره شد و یک یک اعضاى بدن آن حضرت را که در کتابها اوصاف آنها را خوانده بود از زیر نظر گذرانید .

قرشیان مشغول صرف غذا شدند ولى بحیرا تمام حرکات و رفتار محمد(ص)را دقیقا زیر نظر گرفته و چشم از آن حضرت برنمى‏داشت و یکسره محو تماشاى او شده بود.

میهمانان سیر شدند و سفره غذا برچیده شد،در این موقع بحیرا پیش یتیم عبد الله آمد و بدو گفت:اى پسر تو را به لات و عزى سوگند مى‏دهم که آنچه از تو مى‏پرسم پاسخ مرا بدهى؟

و البته بحیرا از سوگند به لات و عزى منظورى نداشت جز آنکه دیده بود کاروانیان بدان قسم مى‏خورند.

اما همین که آن بزرگوار نام لات و عزى را شنید فرمود:مرا به لات و عزى سوگند مده که چیزى در نظر من مبغوضتر از این دو نیست.

بحیرا گفت:پس تو را به خدا سوگند مى‏دهم سؤالات مرا پاسخ دهى!

حضرت فرمود:هر چه مى‏خواهى بپرس!

بحیرا شروع کرد از حالات و زندگانى خصوصى و حتى خواب و بیدارى آن حضرت سؤالاتى کرد و حضرت جواب مى‏داد،بحیرا پاسخهایى را که مى‏شنید با آنچه در کتابها درباره پیغمبر اسلام دیده و خوانده بود تطبیق مى‏کرد و مطابق مى‏دید،آن گاه میان دیدگان آن حضرت را با دقت نگاه کرد،سپس برخاسته و میان شانه‏هاى آن حضرت را تماشا کرد و مهر نبوت را دید و بى اختیار آنجا را بوسه زد.

قرشیان که تدریجا متوجه کارهاى بحیرا شده بودند به یکدیگر گفتند:محمد نزد این راهب مقام و منزلتى دارد،از آن سو ابو طالب نگران کارهاى بحیرا شد و ترسید مبادا دیر نشین سوء قصدى نسبت به برادرزاده‏اش داشته باشد که ناگاه بحیرا را دید نزد وى آمده پرسید:

این پسر با شما چه نسبتى دارد؟

ابو طالبـفرزند من است!بحیراـاو فرزند تو نیست،و نباید پدرش زنده باشد!

ابو طالبـاو فرزند برادر من است.

بحیراـپدرش چه شد؟

ابو طالبـهنگامى که مادرش بدو حامله بود وى از دنیا رفت.

بحیراـمادرش کجاست؟

ابو طالبـمادرش نیز چند سالى است مرده!

بحیراـراست گفتى.اکنون بشنو تا چه مى‏گویم:

ـاو را به شهر و دیار خود بازگردان و از یهودیان محافظتش کن و مواظب باش تا آنها او را نشناسند که به خدا سوگند اگر آنچه من در مورد این نوجوان مى‏دانم آنها بدان آگاه شوند نابودش مى‏کنند.

و سپس ادامه داده گفت:اى ابو طالب بدان که کار این برادر زاده‏ات بزرگ و عظیم خواهد شد و بنابراین هر چه زودتر او را به شهر خود بازگردان.

و در پایان سخنانش گفت:

من آنچه لازم بود به تو گفتم و مواظب بودم این نصیحت را به تو اطلاع دهم.

سخنان بحیرا تمام شد و ابو طالب در صدد برآمد تا هر چه زودتر به مکه بازگردد و از این رو کار تجارت را بزودى انجام داد و به مکه بازگشت و حتى برخى گفته‏اند:از همانجا محمد (ص)را با بعضى از غلامان خود به مکه فرستاد و خود به دنبال تجارت رفت.

و در پاره‏اى از تواریخ آمده که وقتى سخنان بحیرا تمام شد،ابو طالب بدو گفت:

اگر مطلب این طور باشد که تو مى‏گویى او در پناه خداست و خداوند او را محافظت خواهد کرد. (1)

محمد امین

مورخین نوشته‏اند:ابو طالب از آن پس دیگر سفر تجارتى نکرد و بیشتر به حفاظت و تربیت رسول خدا(ص)همت مى‏گماشت،و در محافل بزرگان قریش و کارهاى اجتماعى او را با خود مى‏برد،در اجتماعات او را شرکت مى‏داد و احیانا با او در کارها مشورت مى‏کرد و حتى نقل شده که در جنگهایى که گاه گاه اتفاق مى‏افتاد و به عنوانى پاى قریش به جنگ کشیده مى‏شد،آن حضرت را با خود مى‏بردـکه از آن جمله شرکت آن حضرت را در جنگهاى فجار ذکر کرده‏اند که براى ما از نظر تاریخى صحت آن به اثبات نرسیده و بلکه مورد تردید و شبهه است (2) ـ.

و چنانکه از خود آن حضرت نقل شده و مورخین نیز نوشته‏اند:در این خلال چند سالى هم چوپانى کرد و گوسفندانى را که از پدر و مادرش بدو رسیده بود و یا از کسان نزدیکش بود به دره‏هاى مکه مى‏برد و مى‏چرانید و این خود وسیله دیگرى براى پرورش روح و اجتماع قواى فکرى و آماده ساختن خود براى هدایت و رهبرى مردم در آینده بود.

زیرا محیط صحرا و بیابان براى آن حضرت که به دنبال جاهاى خلوتى مى‏گشت تا بهتر بتواند فکر و تأمل در کارها بکند محیطى آماده و مهیا بود و پرورش گوسفندانى که بى دفاع‏ترین چهارپایان و ناتوانترین بهایم هستند تأثیر زیادى در قلب و روح وى براى تربیت افراد انسان و رهبرى فرزندان آدم داشت.و از همه بالاتر آنکه وسیله و فرصت خوبى بود تا از آن محیط شرک و آلوده به انواع مفاسد،فحشا،گناه،ظلم و بى عدالتى به محیطى آرام و دور از این مفاسد پناه برده و در آن زمانى که نمى‏توانست عملا با آنها به مبارزه برخیزد و قدرت این کار را نداشت به بیابان برود تا آن مظاهر فساد و مناظر رقتبار را نبیند.

و اینکه برخى از نویسندگان مسیحى در اینجا نیز نوشته‏اند که«در دوره‏اى از عمر که اطفال دیگر،تمام اوقات خود را صرف بازى مى‏کنند محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود را صرف کار براى تحصیل معاش نماید آن هم یکى ازسخت‏ترین کارها یعنى گله‏دارى (3) »علتى جز همان که در صفحات قبل گفتیم یعنى غرض ورزى و یا بى اطلاعى ندارد،زیرا همان گونه که گفتیم آن حضرت براى کسى گوسفند نمى‏چرانید و اجیر کسى نبود و گوسفند چرانى براى آن حضرت وسیله سرگرمى و پناه بردن به محیط آرام بیابان و فکر و تجمع حواس بیشتر بود.

بارى دیدنیهاى سفر تجارتى شام و پس از آن ورود در اجتماعات قریش و مشاهده رفتار آنها و اطلاع از جنگ فجار و کشت و کشتارهاى بیهوده و شنیدن قصاید افتخار آمیز شعراى نامى عرب در بازارهایى که به مناسبت اجتماعات و فصول در جاهایى مانند«عکاظ»و جاهاى دیگر تشکیل مى‏شد در روح کنجکاو رسول خدا(ص)که پیوسته از عادات زشت و تسلط جویانه قبایل عرب و مردم مکه رنج مى‏برد اثر عمیقى مى‏گذارد و او را براى مبارزه با این همه اخلاق ناپسند که گریبانگیر اجتماع شده بود آماده مى‏ساخت.

بیشتر دوست مى‏داشت تنها باشد و فکر کند و به اسرار و رموز زندگى و خلقت واقف شود و تا جایى که مى‏توانست با عادات ناپسندى که مى‏دید مبارزه مى‏کرد و اشتباهات اطرافیان را به آنها گوشزد مى‏نمود،در برخورد با مردم همیشه با مهربانى و خوش خلقى رفتار مى‏کرد،هرجا طرف معامله و داد و ستدى قرار مى‏گرفت جانب حق و عدالت را کاملا مراعات مى‏کرد و عملا راه و رسم زندگى صحیح انسانى را به مردم مى‏آموخت.

از همه بالاتر امانت و صداقت عجیبى بود که در زندگانى آن حضرت وجود داشت و در زندگى اجتماعى و برخوردها از او مشاهده مى‏شد،هیچگاه در خلوت و جلوت،در هیچ امر مالى و غیر مالى،در معاشرت با مردان و زنان،کوچکترین انحراف اخلاقى و خیانتى از او دیده نشد تا آنجا که هنوز سنین جوانى و دوران طوفانى زندگى را پشت سر نگذارده بود و شاید بیش از بیست سال از عمرش نگذشته بود که به«محمد امین»معروف شد و مردم مکه این لقب پرافتخار را به او دادند و هر کجا او را مى‏دیدند به همدیگر نشان داده و مى‏گفتند:ـامین آمد!

حسن اخلاق و امانت و صداقت رسول خدا(ص)تدریجا زبانزد خاص و عام و نقل مجلس مردم در هر کوى و برزن گردید و آن حضرت را محبوب مردم مکه گردانید،و همین جریان سبب باز شدن صفحه جدیدى در زندگى آن بزرگوار شد و یکى از اسباب و علل ازدواج آن حضرت با خدیجه بود



تاریخ ولادت حضرت رسول...............

تاریخ ولادت

اکنون که شمه‏اى از پیشگوییها را براى شما نقل کردیم به دنبال گفتار خود درباره‏ولادت رسول خدا(ص)باز مى‏گردیم،و قبل از نقل داستان ولادت و آنچه در آن شب در جهان روى داد چند جمله درباره تاریخ ولادت آن حضرت و اختلافى که در این باره در تواریخ دیده مى‏شود ذکر مى‏کنیم:

در کتابهاى سیره و تاریخ و بلکه احادیثى که از امامان بزرگوار روایت شده اختلاف زیادى در روز و ماه ولادت رسول خدا دیده مى‏شود که جمعى آن را روز جمعه هفدهم ربیع الاول و برخى روز دوشنبه دوازدهم و قولى روز هشتم و قول دیگر روز دهم آن ماه نوشته‏اند،و اقوال دیگرى نیز هست که آن حضرت در ماه صفر یا محرم و یا رمضان به دنیا آمده ولى مشهور نیست،و در سال ولادت نیز اختلاف کرده‏اند که برخى سال 580 میلادى و گروهى سال 573 را ذکر کرده‏اند و در بسیارى از تواریخ ولادت آن حضرت را در عام الفیلـیعنى همان سالى که ابرهه با پیلان جنگى براى ویران ساختن شهر مکه آمدـنقل کرده‏اند که تازه سؤال مى‏شود عامل الفیل چه سالى‏بوده؟

و به هر صورت این اختلاف همچنان در تواریخ و روایات دیده مى‏شود و قول قطعى‏و مسلمى در این باره ذکر نشده (1) و البته مشهور میان علماى شیعه رضوان الله علیهم آن است که آن حضرت در شب جمعه هفدهم ربیع الاول به دنیا آمده.

و این اختلاف اقوال در مورد ولادت سایر رهبران بزرگوار الهى و پیشوایان دین نیز دیده مى‏شود،و بلکه در تاریخ ولادت پیمبران گذشته و انبیا سلف نیز به چشم مى‏خورد.

اما به گفته یکى از نویسندگان معاصر:

«تاریخ تولد،داستانهاى دوران کودکى،پرورش تن،زندگى و زناشویى و مرگ پیکر خاکى این نوابغ،رقمى به ستون محاسبات کارهاى درخشان ایشان نمى‏افزاید،و در دست نبودن ارقام دقیق سالهاى این حوادث خلأیى در حاصل جمع آن آثار عظیم پدید نمى‏سازد،به قول انورى:آنان بارز ارقام وجودند و دیگران تفصیل خط ترقین عدم،هرگاه تاریخ زندگى یکى از نوابغ را بررسى مى‏کنند،پژوهش محققان بر محور گفتار و کردار و شدت تأثیر او در محیط پس از وى دور مى‏زند،مى‏نویسند :چه گفته است و چه کرده است و براى چه بوده است،اما خود او از کى و تا چه هنگام بوده است؟چندان مهم نیست زیرا به هر حال بوده است.»

«بنابراین وقتى مى‏بینیم تاریخ نویسان براى تعیین رقم دقیق سال و ماه و روز میلاد یا مرگ شخصیت بزرگى از رهبران فکرى عالم،به نقل اقوال مى‏پردازند،نه براى آن است که روشن ساختن این رقم در بررسى و ارزیابى تعالیم و اثر وجود آنان سهمى دارد بلکه این تحقیق و استقصا سنتى موروث است که تاریخ نویسان به اقتفا از یکدیگر به نقل و ضبط آن مى‏پردازند .»

«با این همه تاریخ نویس باید بکوشد تا با استفاده از جرح و تعدیل روایات و نقل مورخان سلف این گوشه تاریک را نیز روشن کند...جهان شرق و غرب از تعالیم مربیان بشر چون موسى و عیسى و محمد(ص)کم و بیش آگاه است،و محققان بارها تعالیم آسمانى و حیات درخشان آنان را بررسى کرده و در عظمت آن فرو رفته‏اند اما هیچ تاریخ نویسى نیست که از روى یقین یا اطمینان روز و ماه و سال تولد و مرگ آنان را تعیین کند،و هرگاه از اقامه بعضى مراسم مخصوص که از جنبه تکالیف فردى فراتر نمى‏رود بگذریم علم و جهل ملتها نسبت به این ارقام،از نظر تأثیر آن در ارزیابى اعمال این چهره‏هاى درخشان یکسان است.»

در شب ولادت

پیش از این گفتیم که معمولا مقارن ظهور پیغمبران الهى و ولادت آنها حوادث مهم و شگفت انگیزى اتفاق مى‏افتد که خبر از آمدن آن پیغمبر و تحول او در جهان و رفتار و عقاید مردم مى‏دهد،و در حقیقت به مردم آژیر و آماده باش مى‏دهد تا آنان را براى آمدن وى آماده سازد،که بدانها«ارهاصات»گویند.

در شب ولادت رسول خدا(ص)نیز طبق روایات حوادث شگفت انگیز و عجیبى اتفاق افتاده که در تواریخ به اجمال و تفصیل نقل شده.

از آن جمله ابن هشام از حسان بن ثابتـشاعر معروف اسلامـنقل مى‏کند که وى گفته:به خدا سوگند من پسرى نورس در سن هفت یا هشت سالگى بودم و آنچه مى‏شنیدم بخوبى درک مى‏کردم که دیدم مردى از یهود بالاى قلعه‏اى از قلعه‏هاى مدینه فریاد مى‏زد:اى یهودیان!

و چون یهودیان پاى دیوار قلعه جمع شدند و از او پرسیدند:چه مى‏گویى؟گفت:بدانید آن ستاره‏اى که با طلوع آن احمد به دنیا خواهد آمد،دیشب طلوع کرد!

و در سیره حلبیه و تواریخ دیگر از آمنه روایت کرده‏اند که گوید:چون فرزندم به دنیا آمد نور خیره کننده‏اى آشکار شد که شرق و غرب را روشن کرد و من در آن روشنایى قصرهاى شام و بصرى را دیدم.

و نیز نقل کرده‏اند که در آن شب ایوان کسرىـکه با سنگ و گچ ساخته شده بود و سالها روى ساختمان آن زحمت کشیده بودند و هیچ کلنگى در آن کارگر نبودـشکافت،و چهارده کنگره آن فرو ریخت.

شیخ صدوق(ره)در کتاب امالى حدیث جامعى از امام صادق(ع)روایت کرده است که،در این حدیث بیشتر اتفاقات آن شب ذکر شده است.متن آن حدیث شریف این گونه است که آن حضرت فرمود:

ابلیس به آسمانها بالا مى‏رفت و چون حضرت عیسى(ع)به دنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى‏رفت،و هنگامى که رسول خدا(ص)به دنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه ممنوع شد و شیاطین به وسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع‏گردیدند و قریش که چنان دیدند گفتند :قیامتى که اهل کتاب مى‏گفتند بر پا شده!

عمرو بن امیه که از همه مردم آن زمان به علم کهانت و ستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت:بنگرید اگر آن ستارگانى است که مردم به وسیله آنها راهنمایى مى‏شوند و تابستان و زمستان از روى آنها معلوم گردد پس بدانید که قیامت بر پا شده و مقدمه نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنهاست امر تازه‏اى اتفاق افتاده است.و همه بتها در صبح آن شب به رو درافتاد و هیچ بتى در آن روز بر سر پا نبود،ایوان کسرى در آن شب شکافت و چهارده کنگره آن فرو ریخت،دریاچه ساوه خشک شد و وادى سماوه پر از آب شد.

آتشکده‏هاى فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید.

و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى سخت اسبان عربى را یدک مى‏کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده شدند،و طاق کسرى از وسط شکافت و رود دجله در آن وارد شد.

و در آن شب نورى از سمت حجاز برآمد و همچنان به سمت مشرق رفت تا بدانجا رسید،فرداى آن شب تخت هر پادشاهى سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آن روز سخن نمى‏کردند.

دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،و هر کاهنى از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید و میان آنها جدایى افتاد.

و آمنه گفت:به خدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهاى خود را بر زمین گذارد و سر به سوى آسمان بلند کرد و بدان نگریست،و نورى از من تابید و در آن نور شنیدم گوینده‏اى مى‏گفت :تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار.

آن گاه او را به نزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته بود به عبد المطلب گزارش دادند،عبد المطلب او را در دامن گذارده گفت:

الحمد لله الذى اعطانى‏ 
هذا الغلام الطیب الاردان

قد سادفى المهد على الغلمان‏[ستایش خدایى را که به من عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقاست.]

آن گاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد. (2) و درباره او اشعارى سرود.

و ابلیس در آن شب شیطان و یاران خود را فریاد زد(و آنها را به یارى طلبید)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور ما چه چیز تو را به هراس و وحشت افکنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تا به حال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون مى‏بینم و به طور قطع در روى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده که از زمان ولادت عیسى بن مریم تاکنون سابقه نداشته،اینک بگردید و ببینید این اتفاق چیست؟

آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما که تازه‏اى ندیدیم.

ابلیس گفت:این کار شخص من است آن گاه در دنیا به جستجو پرداخت تا به حرمـمکهـرسید،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آن را گرفته‏اند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر او بانگ زده مانع ورود او شدند،به سمت غار حراء رفت و چون گنجشگى گردید و خواست درآید که جبرئیل به او نهیب زد:

ـبرو اى دور شده از رحمت حق!ابلیس گفت:اى جبرئیل از تو سؤالى دارم؟گفت:بگو،پرسید:از دیشب تاکنون چه تازه‏اى در زمین رخ داده؟ پاسخ داد:محمد(ص)به دنیا آمده.

شیطان پرسید:مرا در او بهره‏اى هست؟گفت:نه.

پرسید:در امت او چطور؟گفت:آرى.ابلیس که این سخن را شنید گفت:خوشنود و راضیم.

و در حدیث دیگرى که در کتاب کمال الدین نقل کرده چنین است که در شهر مکه شخصى یهودى سکونت داشت و نامش یوسف بود،وى هنگامى که ستارگان را در حرکت و جنبش مشاهده کرد با خود گفت:این تحولات آسمانى به خاطر ولادت‏همان پیغمبرى است که در کتابهاى ما ذکر شده که چون به دنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع گردند.

و چون صبح شد به مجلسى که چند تن از قریش در آن بودند آمد و بدانها گفت:

آیا دوش در میان شما مولودى به دنیا آمده؟گفتند:نه.

گفت:سوگند به تورات که وى به دنیا آمده و آخرین پیمبران است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است.

این گفتگو گذشت و چون قرشیان متفرق شدند و به خانه‏هاى خود رفتند داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خود بازگو کردند و آنها گفتند:آرى دیشب در خانه عبد الله بن عبد المطلب پسرى متولد شده است.

این خبر را به گوش یوسف یهودى رساندند،وى پرسید:آیا این مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کنم به دنیا آمده یا بعد از آن؟گفتند:پیش از آن!گفت:آن مولود را به من نشان دهید .

قرشیان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزند خود را بیاور تا این یهودى او را ببیند،و چون مولود را آوردند و یوسف یهودى او را دیدار کرد،جامه از شانه مولود کنار زد و چشمش به خال سیاه و درشتى که روى شانه وى بود بیفتاد در این وقت قرشیان مشاهده کردند که حال غش بر آن مرد یهودى عارض شد و به زمین افتاد،قرشیان تعجب کرده و خندیدند .

یهودى برخاست و گفت:آیا مى‏خندید؟باید بدانید که این پیغمبر،پیغمبر شمشیر است که شمشیر در میان شما مى‏نهد...

قرشیان متفرق شده و گفتار یهودى را براى یکدیگر تعریف مى‏کردند.

در حدیثى که مرحوم کلینى شبیه به روایت بالا از مردى از اهل کتاب نقل کرده آن مرد کتابى به قرشیان که ولید بن مغیره و عتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو کرده و گفت :نبوت از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و به خدا این مولود همان کسى است که آنها را پراکنده و نابود سازد!قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد کتابى که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند شدید!به خدا سوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که زبانزد مردم شرق و غرب گردد.

ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او به مردم شهر خود تسلط مى‏یابد!

محل ولادت

ظاهرا مسلم است که رسول خدا(ص)در شهر مکه به دنیا آمده،اما در محل ولادت آن حضرت اختلافى در تواریخ به چشم مى‏خورد،مانند آنکه برخى محل ولادت آن حضرت را خانه‏اى که معروف به خانه محمد بن یوسف ثقفى بود دانسته‏اند و گویند:خانه مزبور همان خانه‏اى است که بعدا حضرت فاطمه(س)در آن به دنیا آمد و به«زادگاه فاطمه»مشهور گردید.

مورخین نوشته‏اند:خانه مزبور در نزدیکى صفا قرار داشته و بعدها زبیده همسر هارون الرشید آن را خریدارى کرد و مسجدى در آن مکان بنا نمود.

قول دیگر در محل ولادت آن حضرت آن است که در شعب بنى هاشم متولد گردیده است،و اقوال دیگرى نیز در این باره نقل شده که چندان مورد اعتماد نیست،خصوصا آنها که محل ولادت آن حضرت را خارج مکه مى‏دانند.

دوران شیرخوارگى

و بدین ترتیب رسول خدا(ص)متولد گردید،و بزرگترین پیمبران الهى پا به عرصه وجود نهاد،خبر ولادت این نوزاد مبارک به گوش جد بزرگوارش عبد المطلب رسید و او خود را براى دیدار مولود جدید به خانه آمنه رسانید.

عبد المطلب که میان فرزندانش عبد الله را بیش از دیگران دوست مى‏داشت و با مرگ او دچار اندوه فراوانى گردیده بود با دیدن فرزند عبد الله چهره‏اش باز و دیدگانش روشن گردید،و فروغ تازه‏اى در چشمان وى پدیدار گشت.

آمنه داستان ولادت نوزاد و شگفتیهایى را که در وقت تولد مشاهده کرده بود

براى عبد المطلب نقل کرد،و با شنیدن سخنان آمنه ساعت به ساعت چهره عبد المطلب بازتر و خوشحالتر مى‏گردید.

و در اینکه مراسم نامگذارى آن حضرت و همچنین انتخاب نام«محمد»براى آن بزرگوار را چگونه و چه کسى انجام داد در تواریخ اختلاف است و بیشتر گویند:این نام را خود عبد المطلب براى او انتخاب نمود و چون از وى پرسیدند:چرا این نام را براى مولود خود انتخاب کردى با اینکه چنین نامى در میان اسامى پدرانت سابقه نداشته؟

در جواب گفت:مى‏خواستم در آسمان پیش خداوند و در زمین نزد مردم محمود و ستوده باشد.

برخى هم گویند:مادرش آمنه در خواب مأمور شد تا این نام را روى فرزند خود بگذارد.و در نقلى هم آمده که مراسم نامگذارى را در روز هفتم ولادت،عبد المطلب انجام داد و در همان روز عبد المطلب شترى را ذبح کرد و بزرگان قریش را اطعام نمود.

و به هر صورت عبد المطلب از ولادت نوزاد جدید بسیار خورسند گردید و او را برداشته به درون کعبه آورد و مراسم شکرگزارى را بجاى آورد و سپس در صدد برآمد تا دایه‏اى براى شیر دادن وى فراهم کند،و بدین منظور چندى آن حضرت را به ثویبهـکه آزاد کرده ابو لهب بودـسپردند و او نیز نوزادى به نام مسروح داشت که رسول خدا(ص)را از شیر وى شیر داد و پیش از آن نیز حمزه عموى رسول خدا را شیر داده بود و از این رو حمزه برادر رضاعى آن حضرت نیز محسوب مى‏شد.

و این ثویبه ابا سلمه شوهر ام حبیبه را نیز شیر داده بود و او نیز برادر رضاعى حضرت محسوب مى‏شد و رسول خدا(ص)تا این زن زنده بود احترام او را رعایت مى‏کرد و از او به نیکى یاد مى‏فرمود و با اینکه چند روزى بیشتر آن حضرت را شیر نداده بود پیوسته تا زنده بود مورد لطف و نوازش قرارش مى‏داد و چون در سال هفتم هجرى از دنیا رفت رسول خدا در جستجوى فرزندش مسروح برآمد تا وى را نیز مورد محبت قرار دهد ولى به آن حضرت خبر دادند که مسروح پیش از مادرش ازدنیا رفته است.

و برخى معتقدند که روزهاى نخست،مادرش آمنه آن حضرت را شیر مى‏داد و چون مدتى گذشت ثویبه او را شیر داد و به هر صورت دوران شیر دادن ثویبه بدان حضرت چند روزى بیشتر طول نکشید و سپس حلیمه سعدیه دختر ابو ذؤیب که کینه‏اش«ام کبشه»و از قبیله بنى سعد بود آن حضرت را شیر داد و به دایگى او مشغول گردید.



زندگانی حضرت رسول (ص)

ولادت رسول خدا(ص)و شرح زندگانى آن حضرت تا ازدواج با خدیجه

قبل از آنکه مبادرت به شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)بنماییم،مناسب است به پاره‏اى از بشارتهاى انبیا و پیشگوییهاى منجمان و کاهنان و غیر ایشان درباره تولد و ظهور آن حضرت اشاره شود زیرا در فصلهاى آینده مورد نیاز واقع خواهد شد.

و ما وقتى روى دلیلهاى عقلى و نقلى دانستیم که پیغمبر اسلام خاتم پیغمبران و دین اسلام کاملترین ادیان الهى استـچنانکه در جاى خود ثابت شده و ما بدان معتقدیمـمى‏دانیم که به طور قطع در ضمن تعلیمات پیغمبران گذشته سخنانى در مورد آخرین پیامبر بوده است و نوید و بشارتهایى از آنها درباره ظهور رسول خدا(ص)رسیده است اگر چه شاید بسیارى از آنها به دست مغرضان و تحریف کنندگان تعلیمات انبیا و کتابهاى آسمانى از بین رفته و یا تحریف شده باشد.

اما از آنجا که بشارت و نوید معمولا در لفافه و به صورت رمز و اشاره القا مى‏شود،باز هم سخنان زیادى از پیمبران گذشته در این باره به ما رسیده و از نابودى و تحریف مغرضین جان سالم به در برده است.

و به گفته یکى از دانشمندان:

«مصلحت خداوندى ایجاب مى‏کرد که این بشارات مانند زیبایى‏هاى طبیعت که محفوظ مى‏ماند یا مانند صندوقچه جواهر فروشان که به دقت حفظ مى‏شود در لفافه‏اى از اشارات محفوظ بماند تا مورد استفاده نسلهاى بعد که بیشتر با عقل و دانش‏سر و کار دارند قرار گیرد» (1) .

بشارتهاى انبیاى الهى درباره آمدن رسول خدا

از جمله این بشارتها آیه 14 و 15 از کتاب یهودا است که مى‏گوید:

«لکن خنوخ«ادریس»که هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با ده هزار از مقدسین خود آمد تا بر همه داورى نماید و جمیع بى دینان را ملزم سازد و بر همه کارهاى بى دینى که ایشان کردند و بر تمامى سخنان زشت که گناهکاران بى دین به خلاف او گفتند...»

که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا(ص)تطبیق مى‏کند که در داستان فتح مکه با او بودند.بخصوص با توجه به این مطلب که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت عیسى(ع)نوشته شده. (2)

و از آن جمله در سفر تثنیه،باب 33،آیه 2 چنین آمده:

«و گفت خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوى آنها و درخشید از کوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از راستش با یک قانون آتشین...»

که طبق تحقیق جغرافى دانان منظور از«پاران»ـیا فارانـمکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانکه قبلا گفته شد فقط قابل تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا(ص)است.

و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنین است:

«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهم خواست و او دیگرى را که فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتى که جهان آن را نتواند پذیرفت زیرا که آن را نمى‏بیند و نمى‏شناسد،اما شماآن را مى‏شناسید زیرا که با شما مى‏ماند و در شما خواهد بودـاینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح مقدس که او را پدر به اسم من مى‏فرستد او همه چیز را به شما تعلیم دهد و هر آنچه گفتم به یاد آورد».

که بر طبق تحقیق کلمه«فارقلیط»که ترجمه عربى«پریکلیتوس»است به معناى«احمد»است و مترجمین اناجیل از روى عمد یا اشتباه آن را به«تسلى دهنده»ترجمه کرده‏اند.

و در فصل پانزدهم:26 چنین است:

«لیکن وقتى فارقلیط که من او را از جانب پدر مى‏فرستم و او روح راستى است که از جانب پدر عمل مى‏کند و نسبت به من گواهى خواهد داد».

و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنین است:

«و من به شما راست مى‏گویم که رفتن من براى شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزد شما مى‏فرستم اکنون بسى چیزها دارم که به شما بگویم لیکن طاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقت بیاید او شما را به هر حقیقتى هدایت خواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلم نمى‏کند بلکه آنچه مى‏شنود خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد...»

و سخنان دیگرى که از پیغمبران گذشته به ما رسیده و در کتابها ضبط است و چون نقل تمامى آنها از وضع نگارش تاریخ خارج است از این رو تحقیق بیشتر را در این باره به عهده خواننده محترم مى‏گذاریم و به همین مقدار در اینجا اکتفا نموده و قسمتهایى از سخنان دانشمندان و کاهنان و پیشگوییهاى آنان که قبل از تولد رسول خدا(ص)کرده‏اند نقل کرده به دنبال گفتار قبل خود باز مى‏گردیم.

پیشگویى‏ها و سخنان کاهنان

ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود مى‏نویسد (3) :ربیعة بن نصر که یکى ازپادشاهان یمن بود خواب وحشتناکى دید و براى دانستن تعبیر آن تمامى کاهنان و منجمان را به دربار خویش احضار کرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد .

آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟

ربیعه در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان ندارم ولى اگر یکى از شما تعبیر آن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.

یکى از آنها گفت:چنین شخصى را که پادشاه مى‏خواهد فقط دو نفر هستند یکى سطیح و دیگرى شق که این دو کاهن مى‏توانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.

ربیعه به دنبال آن دو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبل از شق به دربار ربیعه آمد و چون پادشاه جریان خواب خود را بدو گفت،سطیح گفت:آرى در خواب گلوله آتشى را دیدى که از تاریکى بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جاندارى را در کام خود فروبرد !

ربیعه گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟

سطیح اظهار داشت:سوگند به هر جاندارى که در این سرزمین زندگى مى‏کند که مردم حبشه به سرزمین شما فرود آیند و آن را بگیرند.

پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت من صورت خواهد گرفت یاپس از آن؟

سطیح گفت:نه،پس از سلطنت تو خواهد بود.

ربیعه پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافت یا منقطع مى‏شود!

گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع مى‏شود!

پرسید:سلطنت آنها به دست چه کسى از بین مى‏رود؟

گفت:به دست مردى به نام ارم بن ذى یزن که از مملکت عدن بیرون خواهد آمد.

پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذى یزن دوام خواهد یافت؟

گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.

پرسید:به دست چه کسى؟گفت:به دست پیغمبرى پاکیزه که از جانب خدا بدو وحى مى‏شود.

پرسید:آن پیغمبر از چه قبیله‏اى خواهد بود؟

گفت:مردى است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن نضر که پادشاهى این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیروان او خواهد بود.

ربیعه پرسید:مگر این جهان پایانى دارد؟

گفت:آرى پایان این جهان آن روزى است که اولین و آخرین در آن روز گرد آیند و نیکوکاران به سعادت رسند و بدکاران بدبخت گردند.

ربیعه گفت:آیا آنچه گفتى خواهد شد؟

سطیح پاسخ داد:آرى سوگند به صبح و شام که آنچه گفتم خواهد شد.

پس از این سخنان شق نیز به دربار ربیعه آمد و او نیز سخنانى نظیر گفتار«سطیح»گفت و همین جریان موجب شد تا ربیعه در صدد کوچ کردن به سرزمین عراق برآید و به شاپورـپادشاه فارسـنامه‏اى نوشت و از وى خواست تا او و فرزندانش را در جاى مناسبى در سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین«حیره»راـکه در نزدیکى کوفه بودهـبراى سکونت آنها در نظر گرفت و ایشان را بدانجا منتقل کرد،و نعمان بن منذرـفرمانرواى مشهور حیرهـاز فرزندان ربیعه بن نصر است .

و نیز داستان دیگرى از تبع نقل مى‏کند و خلاصه‏اش این است که مى‏گوید:تبع پادشاه دیگر یمن به مردم شهر یثرب خشم کرد و در صدد ویرانى آن شهر و قتل مردم آن برآمد و به همین منظور لشکرى گران فراهم کرد و به یثرب آمد.

مردم یثرب آماده جنگ با تبع شدند و چنانکه نزد انصار مدینه معروف است،مردم روزها با تبع و لشکریانش جنگ مى‏کردند و چون شب مى‏شد براى تبع و لشکریانش به خاطر اینکه میهمان و وارد بر ایشان بودند خرما و آذوقه مى‏فرستادند و بدین وسیله از آنها پذیرایى مى‏کردند .

مدتى بر این منوال گذشت تا روزى دو تن از احبار و دانشمندان یهود از بنى قریظه به نزد تبع رفته و بدو گفتند:فکر ویرانى این شهر را از سر دور کن و از این تصمیم‏انصراف حاصل نما،و اگر در این کار اصرار ورزى و پافشارى کنى نیروى غیبى جلوى این کار تو را خواهد گرفت و ما ترس آن را داریم که به عقوبت این عمل گرفتار شوى.

تبع پرسید:چرا؟

گفتند:براى آنکه این شهر هجرتگاه پیغمبرى است که از حرم قریش(یعنى مکه معظمه)بیرون آید،و این شهر هجرتگاه و خانه او خواهد بود.

تبع که این سخن را شنید دانست که آن دو بیهوده نمى‏گویند و از روى علم و اطلاع و خبرهایى که از کتابها دارند این سخن را مى‏گویند و به همین سبب از ویرانى شهر یثرب منصرف شد و سخن آن دو نفر در او تأثیر کرد.و در کتاب اکمال صدوق(ره)است که تبع در این باره اشعارى نیز سرود که از آن جمله است:

حتى أتانى من قریظة عالم‏ 
حبر لعمرک فى الیهود مسدد 
قال ازدجر عن قریة محجوبة 
لنبى مکة من قریش مهتد 
فعفوت عنهم عفو غیر مثرب‏ 
و ترکتهم لعقاب یوم سرمد 
و ترکتها لله أرجو عفوه‏ 
یوم الحساب من الحمیم الموقد

و در پاره‏اى از روایات نیز آمده است که رسول خدا(ص)فرمود:تبع را دشنام نگویید زیرا او مسلمان شد و ایمان آورد.

و در روایتى که صدوق(ره)از امام صادق(ع)روایت کرده آن حضرت فرمود:تبع به اوس و خزرج (ساکنان شهر مدینه)گفت:در این شهر بمانید تا این پیغمبر بیرون آید،و من نیز اگر زمان او را درک کنم کمر به خدمت او خواهم بست و به یارى او خواهم شتافت.

و از آن جمله زید بن عمرو بن نفیل بود که سالها قبل از بعثت رسول خدا(ص)در سرزمین حجاز مى‏زیست و به جستجوى دین حنیف ابراهیم بود،و از آیین یهود و دیگر آیینهاى آن زمان پیروى نمى‏کرد و با بت پرستان مبارزه مى‏نمود،و از ذبیحه آنان نمى‏خورد.

و از اشعار اوست که مى‏گوید:أربا واحدا ام ألف رب‏ 
ادین اذا تقسمت الامور 
عزلت اللات و العزى جمیعا 
کذلک یفعل الجلد الصبور

عامر بن ربیعه گوید:وقتى مرا دید به من گفت:اى عامر من از رفتار قوم خود بیزارم و پیرو دین ابراهیم و معبود او و اسماعیل هستم و آنها رو به این خانه نماز مى‏گزاردند،و من چشم به راه ظهور پیغمبرى هستم از فرزندان اسماعیل و گمان ندارم او را درک کنم اما از هم اکنون من بدو ایمان دارم و او را تصدیق کرده و گواهى مى‏دهم که او پیغمبر است،و اگر عمر تو طولانى شد و او را دیدار کردى سلام مرا بدو برسان.

عامر گفت:چون رسول خدا(ص)به نبوت مبعوث شد به نزد آن حضرت رفته و مسلمان شدم و سخن زید را براى آن حضرت بازگو کردم و سلام او را رساندم حضرت براى او طلب رحمت از خدا کرد،و پاسخ سلامش را داد و فرمود:او را در بهشت دیدم که پیروزمندانه گام بر مى‏داشت.

و دیگر از کسانى که سالها قبل از ولادت رسول خدا(ص)از آمدن آن حضرت خبر مى‏داد و انتظار ظهور آن بزرگوار را داشت قس بن ساعده است که از بزرگان مسیحیت و از بلغاء عرب است که در بلاغت به وى مثل مى‏زنند،و بیشتر عمر خود را به صورت رهبانیت دور از مردم و در بیابانها به سر مى‏برد.

وى از حکماى عرب و از معمرین آنهاست که چنانکه در برخى از تواریخ ذکر شده ششصد سال عمر کرد و کسى بود که شمعون صفا و لوقا و یوحنا را درک کرد و از آنها فقه و حکمت آموخت و زمان رسول خدا(ص)را نیز درک کرد ولى قبل از بعثت آن بزرگوار از دنیا رفت.و رسول خدا درباره‏اش مى‏فرمود:

«رحم الله قسا یحشر یوم القیامة امة واحدة»

[خدا رحمت کند قس را که در روز قیامت به صورت یک امت تنها محشور مى‏گردد.]

شیخ مفید(ره)و دیگران روایت کرده‏اند که وى در«سوق عکاظ»عربها را مخاطب‏قرار داده و بدانها مى‏گفت:

«یقسم بالله قس بن ساعدة قسما برا لا اثم فیه ما لله على الارض دین أحب الیه من دین قد اظلکم زمانه و أدرککم أوانه،طوبى لمن ادرک صاحبه فبایعه و ویل لمن أدرکه ففارقه».

[قس بن ساعده به خداى یگانه سوگند مى‏خورد سوگندى محکم که گناهى در آن نیست که در روى زمین آیینى وجود ندارد که نزد خدا محبوبتر باشد از آیینى که زمان ظهورش بر سر شما سایه افکنده(و نزدیک گشته)و وقت آن شما را درک نموده،خوشا به حال کسى که صاحب آن دین و آیین را درک کند و با او بیعت کند و واى به حال کسى که او را درک کند و از وى کناره گیرد .]

و بارها اتفاق افتاد که رسول خدا(ص)از افراد قبیله«ایاد»حالات قس بن ساعده و سخنان حکمت آمیز و اشعار او را جویا مى‏شد،و آنان نیز کم و بیش هر چه دیده و یا شنیده بودند براى آن حضرت نقل مى‏کردند.

و کراجکى در کتاب کنز الفواید از مرد عربى که براى رسول خدا(ص)روایت کرده نقل مى‏کند که وى گفت:هنگامى براى پیدا کردن شترى که از من گم شده بود در بیابانها گردش مى‏کردم بناگاه قس بن ساعده را مشاهده کردم که در میان دو قبر ایستاده و نماز مى‏خواند،و چون از نمازش فراغت یافت از وى پرسیدم این دو قبر از کیست؟پاسخ داد:

اینها قبر دو تن از برادران من است که خداى یگانه را با من در اینجا پرستش مى‏کردند و اینک از دنیا رفته‏اند و من بر سر قبر این دو خداى را پرستش مى‏کنم تا وقتى که بدانها ملحق شوم آن گاه به آن دو قبر رو کرد و گریان شده اشعارى گفت،و پس از اینکه اشعارش پایان یافت بدو گفتم:

چرا به نزد قوم خود نمى‏روى و در خوبى و بدى آنها شرکت نمى‏جویى؟گفت:مادر بر عزایت بگرید ندانسته‏اى که فرزندان اسماعیل دین پدرشان را واگذارده و از بتان پیروى نموده و آنها را بزرگ دانسته‏اند!

پرسیدم:این نمازى را که مى‏خوانى چیست؟

پاسخ داد:براى خداى آسمانها مى‏گزارم.

از او سؤال کردم:مگر آسمانها هم خدایى دارد،و بجز لات و عزى خدایى هست؟دیدم حالش دگرگون شد و به خشم درآمده گفت:اى برادر أیادى از من دور شو که براستى از براى آسمانها خدایى است که آن را آفریده و به ستارگان زیور داده و به ماه تابان نورانیش کرده.شبش را تار و روزش را تابناک و آشکار نموده و بزودى از سوى مکه همگان را مشمول رحمت عامه‏اش قرار خواهد داد،به وسیله مردى تابناک از فرزندان لوى بن غالب که نامش:محمد،است و او مردم را به کلمه اخلاص دعوت مى‏کند،و من گمان ندارم او را درک کنم،و اگر او را مى‏دیدم دست خویش راـبه عنوان بیعت و تصدیقـدر دستش مى‏نهادم و به هر کجا که مى‏رفت به همراه او مى‏رفتم...

و در حدیثى که مفید(ره)از ابن عباس روایت کرده این گونه است که مرد عرب گفت:یا رسول الله من از قس چیز عجیبى مشاهده کردم!حضرت فرمود:چه دیدى؟

عرض کرد:روزى در یکى از کوههاى نزدیک خود که نامش سمعان بود مى‏رفتم و آن روز بسیار گرم و سوزانى بود ناگاه قس بن ساعده را دیدم که در زیر درختى نشسته و پیش رویش چشمه آبى است و اطراف او را درندگان زیادى گرفته‏اند و مى‏خواهند از آن چشمه آب بخورند و مشاهده کردم که یکى از آن درندگان به سر دیگرى فریاد زد و در این وقت«قس»را دیدم که دست خود بر آن درنده زده گفت:صبر کن تا رفیقت که پیش از تو آمده آب بیاشامد آن گاه نوبت توست!

من که چنان دیدم سخت وحشت کرده و ترسیدم،«قس»متوجه من شده گفت:نترس که تو را صدمه نخواهند زد،در این وقت چشمم به دو صورت قبر افتاد که در میان آنها مکانى براى نماز و عبادت ساخته شده بود.

از او پرسیدم:این دو قبر چیست؟

و همچنان که در روایت قبلى بود پاسخ مرا داد،تا به آخر حدیث...

و بلکه در پاره‏اى از روایات است که از اوصیاى رسول خدا و امامان بعد از آن حضرت نیز خبر داد و این اشعار از اوست که مى‏گوید:

اقسم قس قسما لیس به مکتتما 
لو عاش الفى سنة لم یلق منها سأما 
حتى یلاقى احمدا و النقباء الحکما 
هم اوصیاء احمد،أکرم من تحت السما 
یعمى العباد عنهم و هم جلاء للعمى‏ 
لیس بناس ذکرهم حتى أحل الرجما

و نیز از او نقل شده:

تخلف المقدار منهم عصبة 
بصفین و فى یوم الجمل‏ 
و الزم الثار الحسین بعده‏ 
و احتشدوا على ابنه حتى قتل

و این بود قسمتى از بشارتهاى حکما و دانشمندان،که اگر مى‏خواستیم تمامى آنها را که در تواریخ و کتابها مضبوط است نقل کنیم از وضع نگارش این کتاب خارج مى‏شدیم،و لذا به همین اندازه اکتفا مى‏شود و البته در ضمن احوالات رسول خدا(ص)نیز مقدارى از این بشارتها که از احبار و دانشمندان یهود و نصارى نقل شده خواهد آمد،مانند آنچه از بحیراء راهب،و یا سلمان فارسى و دیگران روایت شده که ان شاء الله در صفحات آینده خواهید خواند.

و در اینجا با چند بیت از قصیده معروف ادیب الممالک فراهانى که در این باره سروده است این فصل را خاتمه مى‏دهیم.

مطلع قصیده که در ولادت حضرت رسول(ص)سروده و با فصل گذشته و آینده نیز مناسب مى‏باشد این است که مى‏گوید:

برخیز شتربانا بربند کجاوه‏ 
کز چرخ همى گشت عیان رایت کاوه‏ 
در شاخ شجر برخاست آواى چکاوه‏ 
و ز طول سفر حسرت من گشت علاوه‏ 
بگذر بشتاب اندر از رود سماوه‏ 
در دیده من بنگر دریاچه ساوه‏ 
و ز سینه‏ام آتشکده فارس نمودار

تا آنکه گوید:

با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید 
کارى که تو مى‏خواهى از فیل نیاید 
رو تا به سرت طیر ابابیل نیاید 
بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید 
تا دشمن تو محبط جبریل نیاید 
تأکید تو در مورد تضلیل نیاید 
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار 
زنهار بترس از غضب صاحب خانه‏ 
بسپار بزودى شتر سبط کنانه‏ 
برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه‏ 
بنویس به نجاشى اوضاع،شبانه‏ 
آگاه کنش از بد اطوار زمانه‏ 
و ز طیر ابابیل یکى بر بنشانه‏ 
کانجا شودش صدق کلام تو پدیدار

تا آنجا که درباره ولادت آن حضرت گوید:

این است که ساسان به دساتیر خبر داد 
جاماسب به روز سوم تیر خبر داد 
بر بابک بر نا پدر پیر خبر داد 
بودا به صنم خانه کشمیر خبر داد 
مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد 
وان کودک ناشسته لب از شیر خبر داد 
ربیون گفتند و نیوشیدند احبار 
از شق و سطیح این سخنان پرس زمانى‏ 
تا بر تو بیان سازند اسرار نهانى‏ 
گر خواب انوشروان تعبیر ندانى‏ 
از کنگره کاخش تفسیر توانى‏ 
بر عبد مسیح این سخنان گر برسانى‏ 
آرد به مدائن درت از شام نشانى‏ 
بر آیت میلاد نبى سید مختار 
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد 
مولاى زمان مهتر صاحبدل امجد 
آن سید مسعود و خداوند مؤید 
پیغمبر محمود ابو القاسم احمد 
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد 
این بس که خدا گوید«ما کان محمد» 
بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار 
اندر کف او باشد از غیب مفاتیح‏ 
و اندر رخ او تابد از نور مصابیح‏ 
خاک کف پایش به فلک دارد ترجیح‏ 
نوش لب لعلش به روان سازد تفریح‏ 
قدرش ملک العرش به ما ساخته تصریح‏ 
وین معجزه‏اش بس که همى خواند تسبیح‏ 
سنگى که ببوسد کف آن دست گهربار 
اى لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را 
وى ساخته شیرین کلمات تو شکر را 
شیروى به امر تو درد ناف پدر را 
انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را 
تقدیر به میدان تو افکنده سپر را 
و آهوى ختن نافه کند خون جگر را 
تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار 
موسى ز ظهور تو خبر داد به یوشع‏ 
ادریس بیان کرده به اخنوخ و همیلع‏ 
شامول به یثرب شده از جانب تبع‏ 
تا بر تو دهد نامه آن شاه سمیدع‏ 
اى از رخ دادار بر انداخته برقع‏ 
بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع‏در دست تو بسپرده قضا صارم بتار



ارداق شهرمن......

اَرداق شهری است در بخش دشتابی شهرستان بوئین‌زهرا استان قزوین ایران.
ارداق منطقه‌ای قدیمی تقریباً هم‌زمان با قزوین است که جدیداً به درجه شهر ارتقاء یافته ولی از نظر ظاهری بسیار قدیمی می‌باشد.از صنایع دستی ارداق می توان به گلیم بافی اشاره کرد که بافت آن در بین زنان رایج است.ارداق مرکز بخش ارداق می باشد که این بخش بیش از 60 روستا را شامل می گردد.
ارداق دارای باغهای انگور و زمینهای کشاورزی مناسبی می‌باشد که در آنها محصولات زیادی از قبیل یونجه گندم جو ذرت و غیره بعمل می‌آید.ارداق دارای آثار باستانی از جمله تپه های قدیمی و بقعه پیر بوده است.این شهر زادگاه قاضی القضات در عصر مشروطه و دوران محمدعلی شاه قاجار، میرزا علی ارداقی معروف به شهید قاضی می باشد که به شهادت تاریخ وی از مبارزین اصلی مشروطیت و حامی و همراه


نمایی از غضنفرتپه ارداق


غذای پیشنهادی برای فصل امتحانات...

 

رژیمی مخصوص فصل امتحانات

رژیمی مخصوص فصل امتحانات

خوردن انواع میوه ها را در این دوره به شما توصیه می کنیم. چرا که میوه ها شامل همه مواد با ارزش موجود در گوشت، تخم مرغ، ماهی، مغزها و غیره هستند. علاوه

 


داشتن یک تغذیه مناسب در فصل امتحانات می تواند بر تمرکز، حافظه، و مهارت های حل مسئله به شما کمک کند.
یکی از نکات کلیدی برای موفقیت در دوره امتحانات، این است که از قبل خود را آماده کنید. اگر می خواهید عملکرد خوبی در دوره امتحانات داشته باشید، بهتر است تغییری در تغذیه و رژیم غذایی خود بدهید. علاوه بر خوردن مواد انرژی زا در وعده های اصلی روزانه، خوردن وعده های سبک تر در طول روز به عملکرد بهتر مغز و داشتن سطح بهتری از انرژی کمک می کند.
سعی کنید در این دوره استرس زا از مواد غذایی استفاده کنید که عناصر زیر را داشته باشند:
اکسید روی
آزمایشات اخیری که بر روی کودکان در داکوتای شمالی انجام شد نشان داد که مکمل های زینک در افزایش سرعت تفکر افراد بسیار موثر است. به این کودکان هر روز مقدار 20 گرم "اکسید روی" داده می شد. آنها در زمینه حافظه تصویری، در مقایسه با کودکانی که روی دریافت نکرده بودند، 12 درصد بهتر عمل کردند.
می توانید زینک مورد نیاز بدن تان را از مواد غذایی مانند گوشت قرمز، ماهی، صدف ماهی، تخم مرغ، مغزها مانند گردو، پسته و بادام و ... تامین کنید.
امگا 6 و امگا 3
برخی از انواع چربی ها برای بدن ما مضر هستند و باید آنها را از برنامه غذایی حذف کرد. اما برخی دیگر برای عملکرد بهتر مغز ضروری هستند. امگا 3 باعث افزایش هوش احساسی شما می شود و به حرکت دندانه های مغز کمک می کند. در واقع چربی ها بیش از 60 درصد از مغز انسان را شامل می شوند و وجود اسیدهای چرب مفید در رژیم غذایی فرد تأثیرات عمده ای روی عملکرد مغز انسان دارد.
اسیدهای امگا 3 برای تنظیم فعالیت بدن انسان موادی ضروری هستند، ولی در بدن ساخته نمی‌شوند.
شما می توانید با خوردن روغن ماهی (سه بار در هفته) و یا مکمل روغن ماهی، امگا 3 مورد نیاز بدن تان را تامین کنید. امگا 3 باعث افزایش تمرکز و قوه ادراک، بهبود توان ذهنی و حافظه می شود. گیاهانی نظیر گردو و تخمه آفتابگردان، و ماهی به خصوص ماهی سالمون سرشار از امگا3 هستند.
چربی های امگا 6 هم در فرآورده هایی همچون شیرکم چرب، روغن های گیاهی، دانه های روغنی (کنجد، شاهدانه، آفتاب گردان و کدو) و همچنین انواع دانه های آجیل یافت می شود.
فسفولیپید
یکی دیگر از اعضای خانواده چربی های مفید که در مغز انسان نیز یافت می شود فسفولیپیدها هستند. این نوع چربی سازنده غلاف و لایه های چربی محافظ در اطراف سلول های عصبی هستند. آنها همچنین باعث افزایش روحیه، قابلیت های ذهنی و جلوگیری از بیماری های ناشی از افزایش سن و آلزایمر می شوند. با وجودی که بدن توانایی ساخت فسفولیپیدها را دارد اما دریافت میزان بیشتر از این عنصر از طریق مواد غذایی سودمند است. زرده تخم مرغ و ماهی ساردین غنی ترین منبع فسفولیپید است.
اما سعی کنید فسفولیپید موجو در این مواد غذایی را با دادن حرارت بیش از حد به آنها از بین نبرید. از روش های ملایم تری برای طبخ آنها استفاده کنید. مثلا می توانید تخم مرغ را به صورت آب پز میل کنید و ماهی را روی حرارت ملایم و یا داخل فویل طبخ کنید.
دی‌ متیل‌ اتانول ‌آمین
شبه ویتامین ها دسته ای از ترکیبات غذایی هستند  که به علت وجودشان در غذا در مقادیر کم و نیاز بدن به آنها خصوصیاتی شبیه ویتامین ها دارند. یکی از این شبه ویتامین ها "دی متیل اتانول آمین" است.
در تقویت حافظه نقش مهمی دارد و باعث کاهش استرس، افزایش تمرکز و یادگیری دی متیل اتانول آمین می شود. ساردین و چربی های امگا 3 سرشار از این ماده هستند. می توانید در فصل امتحانات ساردین را در کنار سیب زمینی پخته شده بخورید. اگر از بوی ماهی خوش تان نمی آید، کنسرو ساردین را در سس گوجه مخلوط کنید و با افزودن انواع مختلفی از سبزیجات و یا سالاد به همراه برنج میل کنید.
آهن و ویتامین B
آهن و ویتامین B برای حفظ شرایط جسمانی و تامین انرژی مورد نیاز برای عملکرد ذهن به هنگام مطالعه ضروری هستند. شما می توانید آهن را از گوشت قرمز، اسفناج، و غلات و ویتامین B را در تمامی غلات، جوانه گندم، تخم مرغ، و انواع مغزها تامین کنید.
رژیم میوه
خوردن انواع میوه ها را در این دوره به شما توصیه می کنیم. چرا که میوه ها شامل همه مواد با ارزش موجود در گوشت، تخم مرغ، ماهی، مغزها و غیره هستند. علاوه بر این قند آنها کمتر است. مواد افزودنی مصنوعی هم به متعادل کردن قند خون شما کمک می کند.
مکمل های ویتامین C نمی توانند جایگزین غذای اصلی شوند. پرتقال نه تنها دارای ویتامین C طبیعی است، بلکه می توانید فیبر، بتاکاروتن و سایر مواد معدنی بدنتان را از طریق خوردن پرتقال تامین کنید.
زمانی که برای درس خواندن به کتابخانه می روید، یک عدد سیب، پرتقال، موز، هویج، زردآلو به همراه خود ببرید.
صبحانه را فراموش نکنید

تا به حال دلایل زیادی درباره اهمیت خوردن صبحانه شنیده اید. اما باید بدانید چه چیزی در وعده صبحانه بخورید، تا در دوره امتحانات بهتر عمل کنید. خوردن کافئین و یک دونات در وعده صبحانه نه تنها به نفع شما نخواهد بود، بلکه اثرات منفی بر روی عملکرد مغز خواهد داشت. بهتر است در وعده صبحانه موادی را که شامل پروتئین، کلسیم، و فیبر هستند، بخورید. پس خوردن تکه ای از یک میوه و شیر ... در وعده صبحانه به شما کمک می کند.



ربیع الاول....

آشنایی با ماه ربیع الاول

ا
ماه ربیع‌الاول از ماه‌های فرخنده برای شیعیان است

ماه ربیع الاول سومین ماه از ماه‌های قمری است

حادثه مهم و تاریخی لیله المبیت، هجرت حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله از مکه به مدینه، ولادت پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق علیه السلام، ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه علیهاسلام، آغاز امامت امام مهدی علیه السلام، عیدالزهرا و هلاکت یزید بن معاویه از جمله حوادث فرخنده این ماه است.

همچنین غزوه بنی نضیر در سال 4 قمری، صلح امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه در سال 41 قمری، شهادت حضرت امام حسن عسگری علیه السلام در سال 260 قمری، واقعه احراق مکه در هنگام جنگ یزید با عبدالله بن زبیر در سال 64 قمری، حادثه صاحب زنج و قتل 300 هزار نفر از مردم بصره به دست موفق عباسی در سال 258 از دیگر حوادث مهم ماه ربیع الاول ا



آشنایی با سیره حضرت رسول(ص)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بت‌شکن بود.امروز هم ما باید بت‌شکن باشیم و پیش از هر چیزی، بت نفس خود را بشکنیم؛ چنان که بزرگان گفته‌اند: «کُلُّ ما شَغَلَکَ عَن ذِکرِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُکَ»؛ هر آن چه که تو را از یاد خدا باز دارد، بت توست.
 

عطوفت و گذشت

پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مردم به مهربانی و عطوفت سخن می‌گفت و آنان در کنار او احساس آسودگی می‌کردند. أنس بن مالک می‌گوید: «نه سال خدمتگذار و خادم رسول(صلی الله علیه و آله) بودم، هرگز به خاطر ندارم در این مدّت به من فرموده باشد: چرا این کار را انجام دادی؟ و هرگز در کارها به من عیب و ایرادی نمی‌گرفت»1 .

آن حضرت از همه دیرتر غضبناک می‌شد و از همه زودتر راضی می‌گردید.

پیرزنی از همسایگان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، هر روز بر سر راه حضرت تیغ و خار و خاشاک قرار می‌داد و گاهی هم از روی پشت‌بام خاکستر بر سر مبارک او می‌ریخت. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) همواره انسانی آراسته، تمیز و معطّر بود. دندان های مبارکش را مسواک کرده و موهایش را شانه می‌زد و قبل از خروج از خانه در آیینه یا ظرف آب خود را می‌دید. تصوّر این‌که بر سر چنین شخصی خاکستر و خاکروبه بریزند و او عکس‌العملی نشان ندهد خیلی سخت است. این کار همیشگی آن پیرزن بود.

تا این که بعد از مدّتی برای جند روزی از او و آن عمل زشتش خبری نبود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) سراغ او را گرفت. گفتند او پیرزنی یهودی است و چند روزی است که مریض شده و در بستر بیماری است.حضرت فرمود به عیادت او برویم. وقتی که پیامبر وارد خانه پیرزن شد، سلام کرد و در کنار بستر او نشست. حضرت با مهربانی فرمود: «دیدم تو نیامدی من به عیادت تو آمدم».

همین اخلاق و منش پیامبر است که سبب می‌شود انسان‌ها پس از 1400 سال آن حضرت را از عمق جان دوست داشته باشند. مؤمنان و مسلمانان امروز پیامبر را ندیده‌اند؛ «أَللّهُمَّ وَ کَما غِبنا عَن ذلِکَ وَ لَم نَشهَدهُ وَ آمَنّا بِهِ وَلَم نَرَهُ صِدقاوَعَدلاً»2 ؛ امّا حاضرند زندگی خود را هم برای او بدهند.

عمل به گفتار

شخصی با فرزندش نزد رسول خدا آمد و گفت: «ای رسول خدا! فرزند من بسیار خرما می‌خورد، بگویید نخورد». آن حضرت فرمود: «برو و فردا بیا». آن شخص رفت و فردای آن روز آمد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) رو به فرزند کرده و فرمود: «کمتر خرما بخور». آن فرد گفت: «چرا دیروز نفرمودید؟» حضرت فرمود: «دیروز خودم خرما خورده بودم؛ نخواستم در حالی که خودم خرما خورده‌ام کسی را از خوردن آن منع کنم». اگر پیامبر همان روز اوّل هم می‌فرمود: «خرما نخور»، کسی متوّجه نمی‌شد که حضرت خود خرما خورده است؛ امّا خداوند می‌فرماید:

«لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفلَعُونَ» 3
چرا چیزی می‌گوئید که به آن عمل نمی‌کنید؟

بزرگان اخلاق ما هم این‌گونه بودند. از استاد بزرگوار آیت‌الله مصباح –دامت‌برکاته- شنیدم که مرحوم احمدی میانجی(ره) فرموده بود: «من چیزی را که می‌گویم، پیش‌تر خودم به آن عمل کرده‌ام. محال است خودم عمل نکنم و به دیگران بگویم عمل کنید». برخی از ما به فرزندمان می‌گوئیم دروغ نگو، امّا به عنوان مثال وقتی تلفن زنگ می‌زند، می‌گوئیم: «بگو، پدر نیست!» یا گاه به فرزند خود وعده می‌دهیم که فلان چیز را برایت می‌خرم، امّا نمی‌خریم؛ یا این که به کاری که هرگز آن را انجام نمی‌دهیم، تهدید می‌کنیم؛ مثلاً می‌گوئیم: «می‌کُشمت!» با این که خود می‌دانیم هرگز او را نخواهیم کشت.

رعایت کودکان

در هنگان نماز، اگر اطفال از دوش پیامبر(صلی الله علیه وآله) بالا و پائین می‌رفتند، حضرت به آرامی با آنها برخورد می‌کرد. این باعث می‌شد آنها به نماز خوش‌بین شوند. نقل است که وقتی از پیامبر علّت طولانی شدن یکی از سجده‌هایش را پرسیدند، فرمود: «فرزندم حسن، بر شانه‌ام سوار شده بود و دوست نداشتم در پائین آوردن او عجله کنم»4. هنگامی که حضرت صدای گریه طفلی را می‌شنید، نماز جماعت را کوتاه می‌کرد تا مادر بتواند زودتر به فرزندش رسیدگی کند.

اهمیت دادن به نماز

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هنگام نماز هیچ‌کس را جز خدا نمی‌شناخت.5  گویا هیچ‌کس با او آشنا نبود؛ چرا که او در ساعت راز و نیاز، خود را در مقابل محبوب واقعی‌اش یعنی خدا می‌دید و به همین دلیل هم سراسیمه به سمت نماز می‌رفت. 6 گاه می‌فرمود:
«أرِِحنا یا بِلالُ»7
بلال (با اذان) روح ما را طراوت بده.

برخی این جمله را این‌گونه معنا کرده‌اند: «بلند شو ای بلال! راحتم کن!» امّا حقیقت این است که ما مصادیق این برداشت از کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هستیم؛ این ما هستیم که دلمان می‌خواهد هر چه زودتر اذان بگویند و ما دو رکعت نماز بخوانیم و راحت شویم. گویی نماز مثل غل و زنجیر به گردنمان آویزان است و ما می‌خواهیم از آن خلاص شویم!

آراستگی و زیبایی ظاهر

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) ظاهری آراسته و ساده داشتند و نسبت به لباس، بی‌تکلّف بودند.  وقتی اصحاب، خدمت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) می‌رسیدند در حالی که آراستگی ظاهری را رعایت نکرده‌اند، آن حضرت ایراد می‌گرفتند و به ایشان امر می‌کردند که این‌گونه نباشید. در روایت آمده است که اگر شخصی دندان‌هایش را مسواک نمی‌کرد و دهانش آلوده و کثیف بود، حضرت او را مؤاخذه کرده و می‌فرمود: «چرا مسواک نمی‌زنی؟»

آن حضرت به ظاهر خودشان می‌رسیدند. موها را شانه می‌زدند و عطرهای خوش‌بو استعمال می‌کردند؛  به گونه‌ای که راوی می‌گوید: «پیامبر(ص) از راهی عبور نمی‌کرد مگر این که هر کس بعد از او از آن راه می‌گذشت، از عطر خوش پیامبر متوجّه می‌شد که رسول خدا از آن جا عبور کرده است».

بت‌شکن بودن

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بت‌شکن بود. در روز فتح مکّه، وقتی وارد شهر شد و دید بت‌های زیادی در خانه کعبه آویزان هستند،8  از روی بی‌اعتنایی با چوب‌دستی خود بر آنها نواخت. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) را صدا زد و بت‌ها را شکستند.

امروز هم ما باید بت‌شکن باشیم و پیش از هر چیزی، بت نفس خود را بشکنیم؛ چنان که بزرگان گفته‌اند:

«کُلُّ ما شَغَلَکَ عَن ذِکرِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُکَ»؛
هر آن چه که تو را از یاد خدا باز دارد، بت توست.

ایام رحلت رسول الله (صلی الله علیه وآله) تسلیت باد.

 

 



مالیات شرکت ....................

مالیات شرکت

نکات اساسی در خصوص مالیات

به گزارش رسانه ی مالیاتی ایران ، مودیان مالیاتی جهت بهره مندی  از تسهیلات و مزایای در نظر گرفته شده در قانون ، موظف به انجام تکالیف قانونی هستند زیرا عدم رعایت تکالیف فوق موجب تعلق جرایم و محرومیت از معافیت های مالیاتی برای آنان خواهد شد . از این رو در این قسمت به بررسی پاره ای از مواد و بندهای مهم قانونی در بخش مالیات بر درآمد اشخاص حقوقی می پردازیم .

مشمولین مالیات بر درآمد اشخاص حقوقی

  • اول : کلیه ی شرکت ها و موسسات تجاری و انتفاعی که مراحل قانونی در اداره ی ثبت شرکت ها را طی نموده و به ثبت رسیده اند و دارای شماره ی ثبت می باشند . مشمول مالیات بر درآمد این فصل می باشند .
  • دوم : درآمد مشمول مالیات و نرخ مالیاتی مربوط
    براساس ماده ی 105 ق.م.م جمع درآمد شرکت ها و درآمد ناشی از فعالیت های انتفاعی سایر اشخاص حقوقی که از منابع مختلف در ایران یا خارج از ایران تحصیل می شود ، پس از وضع زیان های حاصلا از منابع غیر معاف و کسر معافیت های مقرر به استثنای مواردی که طبق مقررات این قانون دارای نرخ جداگانه ای می باشد مشمول مالیاتی به نرخ بیست و پنج درصد خواهند بود .
    تبصره (1) در مورد اشخاص حقوقی ایرانی غیر تجاری که به منظور تقسیم سود تأسیس نشده اند ، در صورتی که دارای فعالیت انتفاعی باشند ، از ماخذ کل درآمد مشمول مالیات فعالیت انتفاعی آنها مالیات به نرخ مقرر در این ماده وصول می شود .
  • سوم : تکلیف اشخاص حقوقی
    الف. ارائه ی اظهار نامه ی مالیاتی موضوع ماده 110
    براساس ماده 110 – اشخاص حقوقی مکلف اند اظهار نامه ، ترازنامه ، حساب سود و زیان متکی بعه دفاتر اسناد و مدارک خود را حداکثر تا چهار ماه پس از سال مالیاتی همراه با فهرست هویت شرکاء و سهامداران و حسب مورد میزان سهم الشرکه یا تعداد سهام و نشانی هر یک از آنها را به اداره مالیاتی مه فعالیت اصلی شخص حقوقی در آن واقع است ارایه و مالیات متعلق را پرداخت نمایند . پس از ارایه ی اولین فهرست مزبور ارایه فهرست تغییرات در سنوات بعد کافی خواهد بود .
    محل ارایه اظهار نامه و پرداخت مالیات اشخاص حقوقی خارجی و موسسات مقیم خارج از ایران که در ایران دارای اقامتگاه یا نمایندگی نمی باشند تهران است .
    حکم این ماده در مورد  کارخانه داران و اشخاص حقوقی در دوران معافیت نیز جاری خواهد بود .
    ب. پلمپ دفاتر قانونی
    اشخاص حقوقی بایستی قبل از شروع سال مالی جدید اقدامم به پلمپ دفاتر در اداره ی ثبت شرکت ها نمایند بدین معنی که برای عملکرد سال 1390 مودیان موظفند که تا پایان مهلت 29/12/89 نسبت به پلمپ دفاتر اقدامن نمایند .
    ج. پرداخت حق تمبر
    اشخاص حقوقی باید ظرف دو ماه از تاریخ ثبت قانونی ، مالیات دو در هزار حق تمبر را پرداخت نمایند . ضمناً در مورد شرکت هایی که به افزایش سرمایه اقدام می نمایند مکلفند ظرف دو ماه از تاریخ افزایش سرمایه در اداره ی ثبت شرکت نسبت به ابطال تمبر اقدام نمایند .
    د. ارایه ی لیست حقوق بگیران
    اشخاص حقوقی بایستی هنگام پرداخت یا تخصیص حقوق مالیات متعلق را طبق مقررات ماده ی 85 این قانون محاسبه و کسر و ظرف سی روز ضمن ارایه ی ضمن ارایه ی لیست حقوق بگیران که حاوی مشخصات نظیر نام و نشانی دریافت کنندگان حقوق و میزان آن می باشد . به اداره ی امور مالیاتی محل پرداخت نموده و در ماه های بعد فقط تغییرات را اعلام نمایند .
    مهلت رسیدگی به مالیات اشخاص حقوقی (شرکت ها) :
  1. در صورت ارایه اظهار نامه ی مالیاتی موضوع ماده 110 ، یک سال
  2. در صورت عدم ارایه اظهار نامه مالیاتی پنج سال
  • چهارم : روش های رسیدگی به مالیات اشخاص حقوقی
    الف) رسیدگی از طریق دفاتر
    اگر اشخاص حقوقی در موعد مقرر اقدام به ارایه ی اظهار نامه ، ترازنامه، صورت سود و زیان ، ارائه ی دفاتر قانونی (روزنامه و کل) اسناد و مدارک نمایند و درآمد اعلام نمایند رسیدگی از طریق دفاتر صورت می گیرد .
    ب) رسیدگی از طریق علی الراس
    در صورتی که اشخاص حقوقی از ارایه ی اظهار نامه مالیاتی در موعد مقرر خودداری نموده و هم چنین نسبت به سایر تکالیف خویش اقدام ننمایند . رسیدگی مالیات آنها از طریق علی الراس انجام می پذیرد .
    رد دفاتر از سوی هیات بند 3 ماده ی 97 به علت عدم رعایت آیین نامه ی تحریر دفاتر
  • پنجم : ارجاع پرونده به هیات بند 3 ماده 97 ق.م.م
    در صورت عدم رعایت آیین نامه ی تحریر دفاتر ، به عنوان مثال : تاخیر پلمپ یا تأخیر ثبت وقایع مالی فاکتوئرهای فروش شماره سریال چاپی نداشته باشند یا اسناد درآمدی مورد  قبول سازمان امور مالیاتی نباشد با اصولادفاتر برای تشخیص درآمد مشمول مالیات قابل رسیدگی نباشد ( مثلاً شرکت تولید ی محاسبه ی بهای تمام شده را ارایه ننماید یا شرکت بازرگانی صورت گردش کالا ندهد) پرونده مالیاتی شرکت در مورد رسیدگی به هیأت بند 3 مادهی 97 ق.م.م
    ارجاع داده می شود .
    در صورت ارجاع پرونده به هیات بند 3 دو ماه به مهلت رسیدگی اضافه می گردد.
  • ششم : معافیت ها
    به استناد ماده 132- درآمد مشمول مالیات ابزاری ناشی از فعالیت های تولیدی و معدنی در واحدهای تولیدی یا معدنی در بخش های تعاونی و خصوصی که از اول سال 1381 به بعد از طرف وزارتخانه های ذیربط برای آنها پرونده ی بهره برداری صادر یا قرارداد استخراج و فروش منعقد می شود از تاریخ شروع بهره برداری یا استخراج به میزان هشتاد درصد و به مدت چهار سال و در مناطق کمتر توسعه یافته به میزان صد درصد و به مدت ده سال از مالیات موضوع ماده ی 105 این قانون معاف هستند .
    معافیت های موضوع این ماده شامل درآمد واحدهای تولیدی و معدنی مستقر در شعاع یکصد و بیست کیلومتری مرکز تهران و پنجاه کیلومتری مرکز اصفهان و سی کیلومتری مراکر استان ها و شهرهای دارای بیش از سیصد هزار نفر جمعیت براساس آخرین سرشماری به استثنای شهرک های صنعتی استقرار یافته در شعاع سیصد کیلومتری مراکز استان ها و شهرهای مذکور نخواهد بود .
    صد درصد درآمد شرکت های تعاونی روستایی ، عشایری ، کشاورزی ، صیادان ، کارگری ، کارمندی ، دانشجویان و دانش آموزان و اتحادیه های آنها از مالیات معاف است .
    هم چنین براساس ماده ی 138- آن قسمت از سود ابزاری شرکت تعاونی و خصوصی که برای توسعه و بازسازی و نوسازی با تکمیل واحدهای موجود صنعتی و معدنی خود یا ایجاد واحدهای جدید صنعتی یا معدنی در آن سال مصرف گردد از پنجاه درصد مالیات متعلقه موضوع ماده 105 این قانون معاف خواهند بود مشروط بر اینکه قبلاً اجازه ی توسعه یا تکمیل واحدهای صنعتی یا معدنی جدید در قالب طرح سرمایه گذاری معین از وزارتخانه ذیربط تحصیل کرده باشند .
    در صوتیکه هزینه ی اجرای یا طرح های یاد شده در هز سال مازاد بر سود ابزاری همان سال باشد و یا از هزینه ی طرح سرمایه گذاری کمتر باشد شرکت می تواند از معافیت مذکور در محاسبه ی مالیات سود و ابزاری سال های بعد حداکثر به مدت سه سال و به میزان مازاد مذکور و یا باقیمانده ی هزینه ی اجرای کامل طرح بهره مند شود .
    به استناد تبصره ی 3 ماده ی 138- کارخانه های واقع در محدوده ی آبریز تهران که تعداد کارکنان آنها کمتر از پنجاه نفر نباشد در صورتیکه تاسیسات خود را کلا به خارج از شعاع سیکصد و بیست کیلومتری مرکز تهران انتقال دهند براساس ضوابطی که از طرف وزارت امور اقتصادی و دارایی و وزارت ذیربط حسب مورد برقرار می شود تا ده سال از تاریخ بهره برداری در محل جدید از پرداخت مالیات بر درآمد ناشی از فعالیت صنعتی مربوط معاف خواهند بود.
  • هفتم : مقررات مالیاتی مربوط به شرکت های ترکیبی یا ادغامی
    به استناد ماده ی 111- شرکت هایی که با تأسیس شرکت جدید یا  با حفظ شخصیت حقوقی یک شرکت ، در هم ادغام یا ترکیب می شوند از لحاظ مالیات مشمول مقررات زیر می باشند:
    الف- تأسیس شرکت جدید یا افزایش سرمایه ی شرکت موجود تا سقف مجموع سرمایه های ثبت شده ی شرکت های ادغام یا ترکیب شده از پرداخت دو در هزار حق تمبر موضوع ماده ی 48 این قانون معاف است .
    ب- انتقال دارایی های شرکت ادغام یا ترکیب شده به شرکت جدید یا شرکت موجود حسب مورد به ارزش دفتری مشمول مالیات مقرر در این قانون نخواهد بود .
    ج- عملیات شرکت ادغام یا ترکیب شده  در شرکت جدید یا شرکت موجود مشمول مالیات دوره ی انحلال موضوع بخش مالیات بر درآمد این قانون نخواهد بود .
    د- استهلاک دارایی های منتقل شده به شرکمت جدید یا شرکت موجود باید براساس روال قبل از ادغام یا ترکیب ادامه یابد .
    ه- هرگاه در نتیجه ی ادغام یا ترکیب درآمدی به هر یک از سهام داران در شرکت های ادغام یا ترکیب شده تعلق گیرد طبق مقررات مربوط مشمول مالیات نخئواهد بود .
    و- کلیه ی تعهدات و تکالیف مالیاتی شرکت های ادغام یا ترکیب شده به عهده ی شرکت جدید یا موجود حسب مورد می باشد.
  • هشتم : نکاتی در خصوص اشخاص حقوقی یا شرکت های منحل شده
    الف : ارایه ی اظهار نامه ی صورت داریی و بدهی
    براساس ماده 114- آخرین مدیر یا مدیران شخص حقوقی مشترکاً موظف اند قبل از تاریخ تشکیل مجمع یا سایر ارکان صلاحیت دار که برای اتخاذ تصمیم نسبت به انحلال شخص حقوقی دعوت شده است اظهار نامه ای حاوی صورت دارایی و بدهی شخص حقوقی در تاریخ دعوت روی نمونه ای که بدین منظور از طرف سازمان امور مالیاتی تهیه می شود تنظیم و به اداره ی امور مالیاتی مربوط ارایه نمایند .
    ب : ماخذ محاسبه ی مالیات شرکت های منحل شده
    طبق ماده 115- ماخذ محاسبه ی مالیات آخرین دوره عملیات اشخاص حقوقی که منحل می شود ارزش دارایی شخص حقوقی است منهای بدهی ها  و سرمایه ی پرداخت شده و اندوخته ها و مانده ی سودهایی که مالیات آنها قبلاً پرداخت شده است .
    ج : تکلیف مدیران تصفیه
    به استناد ماده ی 116- مدیران تصفیه مکلف اند ظرف شش ماه از تاریخ انحلال (تاریخ ثبت انحلال شخص حقوقی در اداره ی ثبت شرکت ها) اظهار نامه ی مالیاتی مربوط به  آخرین دوره ی عملیات شخص حقوقی را براساس ماده ی 115 این قانون تنظیم و به اداره ی امور مالیاتی مربوط ارایه و مالیات متعلق را پرداخت نمایند.

چه کسانی مشمول مالیات هستند ؟

  1. کلیه مالکین اعم از اشخاص حقیقی یا حقوقی نسبت به اموال یا املاک خود واقع در ایران طبق مقررات باب دوم.
  2. هر شخص حقیقی ایرانی مقیم ایران نسبت به کلیة درآمدهایی که در ایران یا خارج از ایران تحصیل   می نماید.
  3. هر شخص حقیقی ایرانی مقیم خارج از ایران نسبت به کلیة درآمدهایی که در ایران تحصیل می کند.
  4. هر شخص حقوقی ایرانی نسبت به کلیة درآمدهایی که در ایران یا خارج از ایران تحصیل می نماید.
  5. هر شخص غیر ایرانی ( اعم از حقیقی یا حقوقی) نسبت به درآمدهایی که در ایران تحصیل می نماید و همچنین نسبت به درآمدهایی که بابت واگذاری امتیازات یا سایر حقوق خود و یا دادن تعلیمات و کمک های فنی و یا واگذاری فیلم های سینمایی (که به عنوان بها یا حق نمایش یا هر عنوان دیگر عاید آنها می گردد) از ایران تحصیل می کند.

چه کارهایی برای امور مالیاتی خود باید انجام بدهیم ؟

  1. تنظیم دفاتر قانونی سال 89  (دفاتر قانونی چیست ؟ )
  2. تنظیم تخصصی اظهارنامه مالیاتی (اظهارنامه مالیاتی چیست ؟ )
  3. انجام کلیه امور حسابداری شرکتها ( حسابداری شرکت چیست و مراحل آن؟ )
  4. دفاع مالیاتی (دفاع مالیاتی چیست ؟ )
  5. معافیت مالیاتی ( چگونه می توانم مالیات خود را معاف کنم ... ؟ )

هیچگاه نگذارید علی‌الرأس شوید

 آیا می دانید در موارد زیر درآمد مشمول مالیات مؤدی از طریق ‌علی‌الرأس تشخیص خواهد شد:

  •     در صورتی که تا موعد مقرر ترازنامه و حساب سود و زیان و یا حساب درآمد و هزینه و حساب سود و زیان، حسب مورد، تسلیم ‌نشده باشد.
  •     در صورتی که مؤدی به درخواست کتبی اداره امور مالیاتی ‌مربوط از ارائه دفاتر و یا مدارک حساب در محل کار خود خودداری ‌نماید (منظور از محل کار در مورد اشخاص حقوقی نیز همان ‌اقامتگاه قانونی آنها می‌باشد مگر اینکه مؤدی قبلاً مرکز عملیات ‌خود را برای ارائه دفاتر و اسناد و مدارک کتباً به اداره امور مالیاتی ‌مربوط اعلام نموده باشد.
    در اجرای این بند هر گاه  مؤدی از ارائه  قسمتی از مدارک حساب ‌خودداری نماید چنانچه مربوط به هزینه باشد از احتساب آن جزء هزینه‌های قابل قبول خودداری می‌شود و در صورتی که مربوط به‌ درآمد باشد درآمد مشمول مالیات این قسمت از طریق علی‌الرأس‌ تعیین خواهد شد.
  •     در صورتی که دفاتر و اسناد و مدارک  ابرازی  برای محاسبه ‌درآمد مشمول مالیات به نظر اداره امور مالیاتی غیرقابل رسیدگی ‌تشخیص شود و یا به علت عدم رعایت موازین  قانونی و آیین‌نامه ‌مربوط مورد قبول واقع نشود که در این صورت مراتب باید با ذکر دلایل کافی کتباً به مؤدی ابلاغ و پرونده برای رسیدگی به هیأتی ‌متشکل از سه نفر حسابرس منتخب رئیس کل سازمان  امور مالیاتی ‌کشور احاله گردد. مؤدی می‌تواند  ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ با مراجعه به هیأت مزبور نسبت به رفع اشکال رسیدگی و ادای ‌توضیح کتبی در مورد نحوه رعایت  موازین قانونی و آیین‌نامه حسب‌ مورد اقدام نماید و در هر حال هیأت مکلف است ظرف ده روز پس ‌از انقضای یک ماه فوق نظر خود را با توجیهات و دلایل لازم و کافی ‌به اداره امور مالیاتی اعلام نماید تا براساس آن اقدام گردد. نظر هیأت ‌با  اکثریت مناط اعتبار است و نظر عضوی که در اقلیت قرار گیرد باید در صورت‌ جلسه درج گردد. در مواردی که هیأت نظر اداره امور مالیاتی را در مورد غیرقابل رسیدگی بودن دفاتر مؤدی مردود اعلام ‌میکند باید مراتب را به دادستانی انتظامی مالیاتی نیز اعلام نماید.
    تبصره 1 ـ  در اجرای بند ( 3) این ماده دو ماه به مهلت رسیدگی ‌موضوع ماده (156) این قانون اضافه می‌شود.
    تبصره 2 ـ  هر گاه طبق اسناد و مدارک ابرازی یا به دست آمده ‌امکان تعیین درآمد واقعی مؤدی وجود داشته باشد، اداره امور مالیاتی مکلف است درآمد مشمول مالیات را بر اساس رسیدگی به ‌اسناد و مدارک مزبور یا دفاتر، حسب مورد، تعیین کند، در صورت ‌داشتن درآمد  ناشی از فعالیت‌های مکتوم که  مستند به دلایل و قراین ‌کافی باشد، درآمد مشمول مالیات آن فعالیتها همواره از طریق ‌علی الرأس تشخیص داده و به درآمد مشمول مالیات مشخص شده قبلی افزوده و مأخذ مطالبه مالیات واقع خواهد شد.
    در موارد تشخیص علی‌الرأس‌، اداره امور مالیاتی باید پس از تحقیقات و بررسی‌های لازم و کسب اطلاعات مورد نیاز از مراجع  مختلف اعم از دولتی یا غیردولتی ابتدا قرینه و یا قرائن‌ مذکور در این قانون را که متناسب با وضعیت و موضوع فعالیت ‌مؤدی باشد انتخاب و دلایل انتخاب نوع قرینه یا قرائن و رقم آنها را با توجیه کافی در گزارش رسیدگی قید نماید و سپس با اعمال‌ضریب  یا ضرایب مقرر در قرینه یا قرائن انتخابی درآمد مشمول ‌مالیات مؤدی را تعیین نماید. در صورتی که به چند  قرینه اعمال ‌ضریب شود معدلی که از نتایج اعمال ضریب به دست می‌آید درآمد مشمول مالیات خواهد بود.
کلیه ی شرکت ها و موسسات تجاری و انتفاعی که مراحل قانونی در اداره ی ثبت شرکت ها را طی نموده و به ثبت رسیده اند و دارای شماره ی ثبت می باشند . مشمول مالیات بر درآمد این فصل می باشند


ارث

ارث

ارث ازجمله آن مباحث وموضوعات حقوقی است که هر انسانی در طول عمرخود خواه، ناخواه با آن رودر رو میشود وانسان را از سایر موجودات متمایز میسازد.به جای گذاشتن ارث برای خویشان وبازماندگان است میراث انسان ها هر چند شامل دو جنبه مادی و معنوی می باشد اما آنچه که با به زبان آوردن کلمه ارث دراذهان متبادرمی گردد بعد مادی قضیه است.

بی شک گرانبهاترین میراثی که انسان هابرای فرزندان ونسل پس از خود بر جای می گذارند علوم وتجربیات آنهاست با این وجود چه بسیارند خانواده هایی که برسرتقسیم مال وثروت پدران خود دچار اختلاف شدید می شوند که برخی اوقات موجب خسارت های جبران ناپذیری می شود این امر قانون گذاران تمام کشورها رابرآن داشته تا در مورد ارث و نحوه تقسیم آن در بین بازماندگان قوانین ومقرراتی وضع نمایند ودستگاه های قضایی را موظف گردانند تا بر حسن اجرای این مقررات نظارت داشته باشد. کشور ما از این قائده مستثنئ نیست ودر قانون  مدنی برای این موضوع تدابیری اندیشیده شده است.

تعریف ارث

ارث در لغت به معنای مالی است که از متوفی باقی مانده ودر اصطلاح انتقال دارایی شخص متوفی به بازماندگان می باشد که این امر بدون اراده متوفی و بازماندگان او صورت می گیرد.معنای دیگر آن انتقال غیر قرار دادی چیزی ازشخص به شخص دیگراست.  فقیهان به پیروی از قرآن کریم از ارث به فریضه وفرض  نیز تعبیر کرده اند.

برخی اصطلاحات حقوقی در خصوص ارث

  • متوفی : کسی که فوت کرده است
  • ترکه : مالی است که از متوفی باقی مانده است.
  • وارث : شخصی است که از متوفی ارث می برد.
  • نسب عبارت از ارتباط واتصال فردی به دیگری به ولادت شرعی.
  • خویشان نسبی : عبارت است از وابستگی شخصی به شخص دیگرازطریق ولادت چه مستقیم باشد مانند رابطه پسرو مادر چه با واسطه باشد مانند رابطه برادر که به واسطه پدر با یکدیگر خویشاوند هستند.
  • خویشان سببی : خویشاوندی بین دو نفر که در اثرازدواج به وجود می آید. مثل رابطه داماد با مادرهمسریا خواهر زن

اشخاصی که به موجب نسب ارث می برند سه طبقه اند:

  1. طبقه اول :پدر و مادرو اولاد و اولاد اولاد
  2. طبقه دوم: اجداد وبرادر وخواهر واولاد آنان
  3. طبقه سوم: عمه هاو عموهاو خاله هاو دایی ها وفرزندان آنان
  • اگر طبقه اول زنده باشد طبقه دوم ارث نمی برند وهمچنین اگر طبقه دوم فقط زنده باشد طبقه سوم ارث نمی برند به عنوان مثال شخصی می میرد و دو سال پس از او پدرش می میرد بنابراین فرزند وی دیگر ارث از پدر بزرگ نمی برد.
  • نکته ارث زن : زن از شوهر در صورت داشتن فرزند یک هشتم ارث می برد وچنانچه آن مرد سه یا چهار همسرعقد دائم داشته باشد فقط همین یک هشتم  بین آنان تقسیم می شود.و اگرزن از شوهرش فرزند نداشته باشد یک چهارم ارث می برد وهمچنین اگر چند همسر داشته ،فقط همین یک چهارم میان زنان تقسیم می شود . وزنی که در اثر ازدواج منقطه علقه زوجیت دارد از همسر متوفایش ارث نمی برد و اراده شوهر چنانچه اینگونه باشد که همسرش صیغه اوست ارث از او ببرد اثر قانونی ندارد.
  • نکته ارث مرد : مرد از زن در صورتی که زن فرزند نداشته باشد یک دوم ارث می برد و در صورتی که زن فرزند داشته باشد یک چهارم ارث می برد. و اگر زن بمیرد  و وراثی نداشته باشد شوهر تمام ترکه زن را به ارث می برد. ولی اگر شوهر بمیرد و وراث نداشته باشد زن همان نصیب خود را می برد. و بقیه دارایی شوهر او همانند ترکه بی وراث،  به دولت داده می شود.
  • در مورد جنین  اگر جنین دنیا بیاید و فقط  یک گریه کند و بمیرد ارث می برد وتا زمانیکه دنیا نیامده موروثی بمیرد در آن هنگام که تقسیم ما ترک می کنند سهم یک پسر را برای او کنار می گذارند.

طبق ماده 1159 قانون مدنی هر طفلی که پس از انحلال نکاح متولد شود ملحق به شوهر اوست مشروط به اینکه مادز هنوز شوهر نکرده واز تاریخ انحلال نکاح تا روز  ولادت بیشتر از ده ماه گذشته باشد، مگر انکه ثابت شود از تاریخ نزدیکی تا زمان ولادت کمتر شش ماه ویا بیش از ده ماه گذشته باشد. ویا شک  در مورد تاریخ فوت دو نفر که در یک زمان مرده باشند  در این خصوص مطابق ماده 874 قانون مدنی اگر اشخاصی  که بین آن ها  توارث باشد بمیرند و تاریخ فوت یکی از آن ها معلوم و دیگری از حیث تقدم وتاخر مجهول باشد، فقط آن که تاریخ فوتش  مجهول است از دیگری ارث می برد. مثلا دو نفر در دریا در یک کشتی غرق شده بمیرند ویکی از آنان به طریقی مشخص شود که در چه زمانی مرده، آن دیگری مشخص نشود آن که تاریخ مرگش نامشخص است ارث می برد.

فرزند واندگی ، کودک فرزند خوانده از رحمت حضانت و ولایت افاق در حکم فرزند خانواده است اما فرزند خوانده از زن وشوهر ارث نمی برد وپدر ومادر از زمره وراث فرزند خوانده محسوب نمی شود.

موجبات انتقال ارث

  1. متوفی مالی به جا مانده باشد.
  2. باید بین موروث ووارث رابطه ی خویشاوندی وجود داشته باشد این قرابت وخویشاوندی ممکن  است سببی یا نسبی باشد در رابطه نسبی ارث به وارث تعلق می گیرد در رابطه سببی زوجیت دائم موجب ارث می شود.
  3. موروث فوت کرده باشد و وارث در زمان مرگ او زنده باشد.
  4. جنینی که در شکم مادر است به شرط ان که زنده متولد شود از موروث خود ارث خواهد برد.
  5. وارث مسلمان از موروث کافر ارث می برد ولی کافر از مسلمان ارث نمی برد.

موانع ارث

از اموری که مانع ارث می شود:

  1. قتل است اگر کسی موروث خود را به طور عمدی بکشد از ارث محروم می شود
  2. در لعان زن وشوهراز یکدیگر ارث نمی برند فرزندی هم که مورد نفی و لعان پدرخود واقع شده از او ارث نمی برد. در این حالت پدر فرزندی را که در زمان زوجیت با همسرش به دنیا آمده از خود نفی می کند و او رافرزند خود نمی داند وتحت شرایطی شرعی مراسم لعان برگزار میشود رابطه وارث بین فرزند وپدر به وجود نخواهد آمد
  3. فرزند نامشروع از پدر ومادرارث نمی برد

گاهی به خاطر بروز مانعی سهم وارث  ازحد اعلی به حد ادنی تنزل می کند به عنوان مثال وجود فرزند، موجب کاهش سهم شوهر از نصف به یک چهارم و سهم زن از یک چهارم به یک هشتم می شود فقها از این نوع مانع به حجب نقصان تعبیر کرده اند.

اگرکسی فوت کرد و ازخود مالی به جا گذاشت پس ازبر داشت هزینه های کفن ودفن میت و تجهیز آن مانند سدر کافور هزینه حمل جنازه ...باقی مانده بین وراث می شود.

مقایسه مبانی ارث

ارث در میان امپراطوری روم

بر اساس عقیده پدرسالاری میراث میت را مخصوص فرزندان پدری دانسته و فرزندان مادری را محروم می کردند تا ثروت از دست گروه اول خارج نشود. اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که باید ثروت میت بین همه تقسیم شود. مثلا وقتی مادری فوت می کرد واموالی را از پدرش ارث برده بود آن ثروت به فرزندان خودش به ارث نمی رسید بلکه برادران و خواهران او وارث می شدند.

ارث در میان فراعنه و یونانیان

در دوران حکومت  فراعنه مصر، ثروت حاصل از کار افراد، ملک پادشاه بود و پس از مرگ هر انسان، تمام ثروت او در اختیار پادشاه قرار می گرفت. تا آ نکه  پادشاه باکوربوس در قرن 8 ق.م آن را تغییر داد و قانون انتقال ارث به بزرگترین فرزند پشر را تصویب کرد. در یونان قدیم اموال و ثروت انسان ها ملک عموم جامعه بود و هر انسان نماینده جامعه در اداره  آن ها  تلقی می شدو لذا ثروت  او هم پس از مرگ  در اختیار جامعه قرار می گرفت و پسر ارشد نمایندگی جامعه را در اداره میراث متعهد می شد. مصریان ویونانییان در دوره دوم ارتقای فرهنگی خویش به این نتیجه رسیدند  که نمی توان  دل بستگی  شدید  هر انسان را به اموال و دست رنج خویش و فرزندان خود را نادیده  گرفت. بی توجهی  حکومت به این واقعیت انگیزه کا ر وتلاش را نابود ساخته و بذر خصومت وعناد را در قلوب  مردم می کارد. لذا قانون انتقال میراث به بزرگترین پسر میت تصویب و اجرا کردند.

ارث در میان شریعت یهود

یهودیاد بر اساس مرد گرایی قانونی تصویب کردند که تا وقتی مردی از ورثه وجود دارد زنان اعم از همسر دختر عمه خاله اصلا ارث نمی برند و میراث باید ورثه ذکور تقسیم شود. در توارث نوشته شده بنی اسرائیل را خطاب کرده بگو اگر کسی بمیرد و پسری نداشته باشد ملک او را به دخترش منتقل کنید.

ارث در آیین مسیحیت

درآیین مسیحیت چون بر اساس معنویت واخلاق و آخرت گرایی بناشده است انجیل شریعت وقانون وفقه مستقل ومشخصی را ارائه نکرده ولذا ارباب کلیسا مسیحیان را به شریعت یهود ارجاع دادند.

ارث از منظر جاهلیت

در عربستان جاهلی قوانین متفاوتی در قبایل اجرا می شده است یکی از قوانین آن بود که مقتدرترین و جنگجوترین افراد بازمانده وارث ورثه میت می شدند. معمولا زنان و کودکان در آن محیط از ارث محروم بودند. عرب جاهلیت به خاطر ضعف جسمانی زن مخالف ارث بردن زن بود وتا پای مردی ولو در طبقات بعدی در میان بود به زن ارث نمی داد. علت اصلی محرومیت زنان از ارث جلو گیری از انتقال ثروت خانواده ای به خانواده ی دیگر بوده است. علت دیگر ضعف قدرت سربازی زن است. اعراب گاهی زن میت را جزو اموال و دارایی او به حساب می آورند و سهم الارث  او را تصاحب می کردند. اگر میت پسری از زن دیگری داست آن  پسر می توانست به علامت  تصاحب  جبه ای بر روی آن زن بیاندازد و و او را از آن خودش بشمارد بسته به میل او بود که آن زن را به عقد خودش در آورد و یا او را به زنی به شخص دیگری بدهد  و از مهر او استفاده کند. این رسم نیز منحصر به اعراب نبوده است و قرآن آن را منسوخ کرد.

ارث در منظر اسلام

در نظام حقوقی اسلام سهم الارث مرد دو برابر زن است.البته در پاره ای از فروع و مشتقات موارد میراث سهم مرد و زن متفاوت می شود به گونه ای که گاهی مساوی وحتی در موارد نادری سهم زن بیش از مرد می شود. به هر حال سهم مرد دو برابر سهم زن نیست مزیتی اقتصادی که در این جا به مرد تعلق گرفته است با توجه به مزایای اقتصادی که در اسلام  نصیب زن شده قابل توجیه است. در واقع مال الارث سرمایه ای است که می تواند در زمینه های گوناگون اقتصادی به کار افتد وسبب گردش سریع تر چرخ های اقتصادی جامعه شود وبرای صاحب خود  سودآور باشد. پس اگر سهم زن ومرد از آن مساوی باشد نیمی از سرمایه اقتصادی و مالی جامعه راکد خواهد ماند. چون زنان به طور معمول نمی توانند در امور اقتصادی همانند مردان فعال باشند. مرد مخارج فراوانی بر عهده دارد مهریه ی همسر،هزینه زندگی اعضای خانواده، پرداخت مزد کارهای زن مانند شیر دهی در حالی که برعهده  زنان هیچ خرجی نیست .مرد برای تحصیل درآمدی که بتواند پاسخگوی این همه مخارج باشد باید سرمایه ی بیشتری در اختیار داشته  باشد تا با به کار انداختن آن سود کافی به دست آورد. پیداست که سهم الارث بیشتر، مرد را در رسیدن به این مقصود کمک می کند.

تذکر در بسیاری از جوامع بشری چه گذشته چه حال  زنان از ارث بی نصیب بوده و هستند در پاره ای از جوامع، حتی زنان، خود نیز مانند اموال به ا رث می رسیده اند اما در اسلام تصریح شده که زن افزون بر این که مال الارث نیست، مانند مرد ارث می برد؛ البته سهم آن ها  به سبب مصالحی فرق گذاسته شده است. علت اینکه اسلام سهم الارث زن را نصف سهم الارث مرد قرار داده وضع خاصی است که زن از لحاظ مهرونفقه وسربازی و برخی قوانین جزایی دارد.
دین مبین اسلام قوانین ارث را بر مبنا وپایه های ارزشی  بنا نموده،که در زیر به آن اشاره می شود:

  1. انطباق قانون ارث با علاقه فطری به مال وفرزندانوبستگان:خدایی که آفریننده گرایش های ذاتی و فطری انسان هاست و حتی قانونی را برای زندگی انسانی تشریع می کند.بالطبع منطبق ترین قانون با گرایش های فطری اوست.
  2. توزیع ثروت و عدم تمرکز مال و ثروت از نظر اسلام: امکاناتی است که باید تک تک افراد بشری آنرا ابزار رفاه و تکامل خویش قرار دهند لذا با تمرکز ثروت و انباشتن در اختیار افراد معدود مخالفت کرده است.
  3. عدالت در توزیع بر اساس احتیاج :در نظام میراث اسلامی که نظام کامل و منسجم است معیار های معدودی لحاظ شده که یکی از مهمترین آنها میزان نیاز است.از جایی که در نظام کامل آیین اسلام مسئولیت سنگین تامین نیاز های اقتصادی خانواده بر عهده مرد نهاده شده تا مرد بتواند با توانایی بیشتر بدنی اش در آمد بیشتری کسب نموده و زن از این فراغت جهت تربیت فرزندان واداره شئون داخل منزل بهره گیرد.

بالطبع در قانون ارث هم سهم مرد دو برابر سهم زن  قرار داده شده است،یعنی پسر میت دوبرابر دختر و نیز شوهر دو برابرزن از همسرش ارث می برد.

اسلام عادلانه ترین نظام میراث برای زنان

با نگاه جزئی نگرانه در خصوص تقسیم ارث بین زن و مرد زن سهم  کمتری از مرد می برد، اما این نگاه احول است ودر یک نگاه جامع به قوانین اقتصادی اسلام به زن و مرد ممکن است احساس شود که شاید در مجموع  محبت بیشتری به زن شده است، زیرا مرد در برابر دربرابر همین یک امتیاز ارثی همه مسولیت های اقتصادی به شانه اش نهاده شده است. او باید اولا نیازمندی های شخصی خود ونفقه همسرش را تامین کند و نیز هزینه های فرزندان وحتی والدین ناتوان به عهده او  می باشد،علاوه بر همه اینها مهریه ای هم به همسرش کند در حالی که هر دو در بهره وری جنسی از یکدیگر شریکند قطعا آن مقدار میراث افزوده اصلا برای این همه هزینه کافی نبوده و باید معمولا مرد چند برابر آن سهم الارث اضافه کار کند، در حالی که زن نه تنها هیچ وظیفه ای در تامین نیازهای دیگران (شوهر،فرزندان،والدین،مهریه) برعهده اش نیست بلکه حتی مخارج شخص خودش را بر عهده اش ندارد، در واقع همان سهم الارث یک دوم هم که به او می رسد کاملا اضافه بر نیازهای رایج اقتصادی اوست.مدعیان تساوی مرد وزن در ارث وهمه حقوق دیگر از این نکته غافلند که اگر سهم الارث زن به اندکی افزایش مساوی مرد گردد و متقابلا زن موظف می شود که وظایف اقتصادی هم چون مرد داشته باشد، در این صورت نه تنها تمام هزینه زندگی خودش راباید با همین افزایش اندک   تامین نماید، بلکه از زندگی راحت به صحنه پرهزینه و پر درد سر منتقل خواهد شد. با توضیحات فوق روشن شدکه اگر تمام قوانین اقتصادی نظام اسلامی  در مورد زن ومزد  اعم از میراث ونفقه ومهرو... باهم به صورت یک مجموعه در نظر گرفته شود، احساس خواهد شد که نه تنها عادلانه ترین بلکه مهربانانه ترین جهت گیری به زن در قانون اسلام انجام گرفته است. در نتیجه باید گفت :سرنوشت ارث بری زن در طول ترخ همیشه دچار افت و خیز وافراط وتفریط ها بوده و هیچ گاه ظوابط حکیمانه ای برای این موضوع دربین حکومت ها و آیین ها تدو ین نشد اما حقوق زن همیشه در اسلام مورد توجه قرار گرفته است.

مواردی که زن همتای مرد ارث می برد عبارت است از:

  1. پدر و مادر میت در صورتی که میت فرزند داشته باشد که هر کدام از ابوین یک ششم می برند و سهم پدر در خصوص فرض مزبور از مال فرزند بیشتر از سهم مادر نیست.
  2. کلاله مادری یعنی برادر و خواهری میت که به اندازه مساوی ارث می برند نه با تفاوت بطوری که خواهر مادری میت معادل سهم برادر او ارث می برد نه کمتر از آن.

مواردی که زن کمتر از مرد ارث می برد مانند: دختر که از پسر و کلاله پدری و مادر یعنی برادر و خواهر پدری و مادری میت که در این صورت زن (یعنی خواهر میت)نصف سهم مرد(یعنی برادر میت) ارث می برد.

مواردی که سهم  زن بیشتر از سهم مرد می باشدمانند: موردی که میت غیر از پدر و دختر وارث دیگری نداشته باشدکه در اینجا پدر یک ششم و دختر بیش از آن می برد و همچنین میتی دارای نوه باشد و فرزند های او در زمان حیات وی مرده باشند که در اینجا نوه پسری سهم بیشتر ونوه دختری سهم کمتری می برد



انحصار وراثت....

انسان هرچقدر طولانی درصحنه ی عالم زندگانی کندوبه هراندازه ای که به بقای خود امیدوارباشد عاقبت باید با دنیای فانی وداع نماید. مسئله ارث که اکثر علمای حقوق رابه خودمشغول نموده وهریک به ترتیبی آن رامرتب کرده است  عبارت است  ازدانستن این که دارایی وحقوق شخص باید بعدازفوت او به چه کسی برسد آیا ماترک اوباید به اشخاصی منتقل شودکه قانون معین می کند ویا به کسانی که خوداوانتخاب می نماید؟

هرکس دردنیا به یک عده علقه ی تامی دارد ومایل است که بعدازفوت اواگر اموالی دارد به همان شخص برسد .کسانی که دردرجه ی اول وابستگی بیشتری با آنها دارد اشخاصی مانند اولادوابوین افرادهستند.

هرگاه یک نفر نه اولاد داشته باشد نه ابوین مشخص است که این علقه به اجداداومیرسد که دراینصورت به منزله ابوین میباشندوهمچنین به برادروخواهراومی رسد.

به همین طریق به هردرجه ای که شخص ازداشتن ارحامی که به واسطه ی اقربیت اولویت داردمحروم باشد علقه ی او متوجه اقربای نسبی اومیگردد.

اما به منظور این که وراث بتوانند سهم الارث خود را مطالبه و در آن تصرف کنند، ابتدا لازم است وارث منحصر بودن ایشان و سهم الارث هر یک از ایشان در دادگاه بررسی و اثبات گردد. در این خصوص دادگاه پس از رسیدگی، گواهی‌نامه‌ای به نام تصدیق انحصار وراثت صادر می‌نماید که در اختیار اشخاص ذینفع قرار خواهد گرفت. انحصار وراثت در حقوق عبارت است از معلوم نمودن تعداد وراث متوفی توسط مراجع ذی صلاح.

در تصدیق انحصار وراثت

درصورتی که وراث متوفی یا سایر اشخاص ذینفع به خواهند تصدیق انحصار وراثت تحصیل کنند، درخواست نامه کتبی مشتمل برنام ومشخصات درخواست کننده ومتوفی و ورثه و اقامتگاه آنها ونسبت بین متوفی ووارث فتنظیم نموده ،به دادگاه تسلیم می نماید.
دادگاه رسیدگی کننده درخواست متقاضی را یک نوبت در روزنامه کثیرالانتشار یا محلی اگهی می نماید.
تبصره: درنقاطی که روزنامه دائرنیست دادگاه می تواند به جای اگعهی درروزنامه محلی به تعداد لازم به هزینه ی متقاضی گواهی حصروراثت،آگهی تهیه نموده ودر معابر همان محل الصلق نماید.
پس ازیکماه ازتاریخ نشر اگهی ،درصورتی که معترضی نبود دادگاه تمام ادله واسناد درخواست کننده تصدیق راازبرگ شناسنامه وگواهی گواه وغیره درنظر گرفته ،تصدیقی مشعربروراثت وتعیین تعداد وراث ونسبت آنها به متوفی صادر می نمایدودرصورت اعتراض ،دادگاه جلسه ای برای رسیدگی به اعتراض معین نموده به معترض ودرخواست کننده تصدیق اطلاع می دهد ودرجلسه ای پس ازرسیدکی حکم خواهدداد.این حکم قابل تجدید نظر است.
دادگاه بخش می تواند گواه ها را احضار کرده وگواهی ان رااستماع نماید.
چنانچه گواه در خارج از مقرر دادگاه ساکن باشد، تحقیق از گواه بوسیله دادگاه محل اقامت گواه یا نزدیکترین دادگاه محل اقامت گواه به عمل خواهد آمد.
درصورتی که بهای ترکه بیش از ده میلیون (10/000/000) ریال نباشد، دادگاه بدون انتشار آگهی فبه ادله درخواست کننده رسیدگی ودرخواست صدور وراثت راحسب اقتضای دلایل قبول یا رد می نماید.
درصورتی که به واسطه معلوم نبودن ورثه یا برای تصفیه ترکه وغیره قبلا برای معرفی ورثه آگهی شده باشد ،صدور ثصدیق انحصار وراثت محتاج به اگهی جدید نبوده ودرصورت درخواست هریک ازورثه یا اشخاص ذینفع تصدیق انحصاروراثت صادرخواهد شد.

رای دادگاه دایر بر دادخواست تصدیق قابل فرجام است.

درکلیه مواردی که دادستان تشخیص دهد که متوفی بلا وارث بوده و درخواست اشخاص برای صدور تصدیق بی اساس است، می تواند به درخواست تصدیق انحصاروارثت اعتراض نماید ونیز می تواند در صورتی که متوفی را بلا وارث بداند، به تصدیق انحصاروراثت درموردی که تصدیق مسبوق به آگهی نیست اعتراض کند ودرهرحال دادستان حق دارد از رای دادگاه پزوهش وفرجام بخواهد.
مادامی که برای محجور ،قیم وبرای غایب امین معین نشده ،دادستان می تواند به نام محجور وغایب ،به درخواست تصدیق انحصار وارثت اعتراض نماید.
درموردماده 364اشخاص ذی نفع می توانند به درخواست تصدیق وهمچنین به تصدیقی که درموضوع وراثت صادر می شود ،اعتراض نمایندورای دادگاه دراین خصوص قابل پزوهش وفرجام است.
اشخاصی که تصدیق انحصار وراثت تحصیل کرده اند ،می توانند مطابق تصدیق نامبرده ترکه ومطالبات متوفی رااز کسانی که مدیون یا متصرف مال متوفی هستند،مطالبه نمایند مدیون یا متصرف باید ترکه ومطالبات متوفی رابه آنهاتسلیم نماید ودرصورت تادیه دین ویا تسلیم مال درمقابل هرمدعی وراثت ،بری محسوب خواهدشد ومدعی نامبرده حق رجوع به شخص یا اشخاصی خواهد داشت که طلب متوفی رابه وصول ویا مال متعلق به اورادریافت نموده اند.
مدیون که بدهی خودرا به وراث متوفی می دهد می تواند رو نوشت گواهی شده انحصار وراثت را از وارث بخواهد.
درتصدیق انحصار وراثت به درخواست ورثه دادگاه حصه هریک از ورثه را معین می نماید.
در تصدیق انحصار وراثت باید نسبتی که وارث یا ورثه به مورث خود دارند؛ازمتروکات به نحو اشاعه معین شود.
درصورتی که ورثه بخواهد ملک غیرمنقولی که به نام مورث ثبت شده است ،به نام آنها ثبت گردد باید تصدیق انحصار وراثت یا رو نوشت گواهی شده آن را که مشتمل بر تعیین سهام باشد به اداره ثبت تسلیم نمایند.

هرکس دردنیا به یک عده علقه ی تامی دارد ومایل است که بعدازفوت اواگر اموالی دارد به همان شخص برسد .کسانی که دردرجه ی اول وابستگی بیشتری با آنها دارد اشخاصی مانند اولادوابوین افرادهستند.


Weblog Themes By Pichak

<< مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر >>

درباره وبلاگ


پیوندهای روزانه


استخاره آنلاین با قرآن کریم